گلناز میرزائی(پرسه)
پرسه
من همچو زخمی کهنه
لذت یک گگناه
ترس ازفردا
ازیاد بردهُهرچه دعا
فراموش کرده مرا خدا
عقیده ای که سراپاعقده ام
مغروری که سراپا غصه ام
چراغم سراپا بی فرغی
ازیاد برده هرچه خوبی
مست گگناهان نکرده
در کوچه های تنهایی روحی کنده کنده
به دنبال عشقی جهانی
وفضایی آسمتنی
که باشم تنها با رهایی
گلناز-مرداد ۱۳۹۲
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.