این هم چند تا شعر به جبران تمام نبودن هایم
و یه عذر خواهی بزرگ خدمت نگاه های قشنگتون:
بانو
باور نمی کنم
لبخند دست هایت را.
هنگامه ی دوری ست.
"چراغ های رابطه ، خاموشند"
(گیسو رها کن در باد)
-بانو!
کسی که در پی چشم های تو آمده است،
خنجر زهرآگین این دنیاست.
باور نکن که خواهش این بوسه،
در پرتو زلال گونه های تو می جوشد؛
و سینه ی ستبر مردانه اش،
گناه پاک عشق بازی های تو باشد!
-بانو!
بلندای گیسوی تو،
آغاز موسیقی اصیل ایرانیست.
بیا برگرد
آسمان ابری ست و می بارد.
هوا سرد است و بارانی،
و من در فکر دیروزم.
چه ساعت ها که خیس از عشق بودم،
نه ترسی بود،نه دل لرزه.
کنون گم کرده ی راهم.
تنم از سردی ابن باران به خود می لرزد و
من از پای بخاری بر نمی خیزم.
میان حال من با دختر دیروز،
تفاوت از زمین تا آسمان است.
همیشه در تب باران،تنم لبریز خواهش بود.
و من در زیر این باران،
دلم هرم تنت را جستجو می کرد.
بیا،برگرد...
بیا این جاده را برگرد...
بیا جانا !
بدون چتر و بارانی،
کمی کوچک شو از امروز
بخند در زیر این باران دلشوره.
آسمان ابری ست و می بارد.
خط چشمان افسونت،
میان رعد جادویی... .
من از دیروز می آیم.
ولی با اندکی تغییر.
نه احساس "خوشی" دارم،
نه احساس "بدبختی"
فقط محتاج بارانم.
همان باران پاییزه،همان لحظه،همان احساس،
که پر می شد وجودم از هوایت،
صدایت...
چه آرامی که می باری!
ولی من در شب و روز و همان لحظه که می خندی،
به فکر لحظه ی تسکین رویایم.
بیا این راه را برگرد.
بیا قبل از طلوع سال طوفانی،
به این قصه،
به این شعر حزین انگیز،برگرد.
دوئل
-من ایستاده ام.
تو یک قدم به عقب می روی.
-من ایستاده ام.
تو یک قدم به عقب... .
-من... .
تو عقب تر... .
هی غریبه!
حواست هست چه دوئلی به پا کرده ای!؟
حسادت
بانو وار حسادت میکنم
به تمام آنانی که به لحظه ها ی تو معتقدند
و به اردیبهشتی که هرسال
بوسه از تولد تو می چیند.
حسادت میکنم به واژه واژه ی شعرهایت
کاش دست تو روی من می لغزید!
بانو وار حسادت میکنم
به کسی که به تو نزدیک است
به آن زنی که حتم دارد تو را نمی داند،
و به آغوش شهری که رگ هایش،
جای پای تو را دارد.