مهسا یوسفی
تقدیم به "رضا"
نامزد عزیز من.
فزونی واژه های خیس،
باران مداوم بهار می شود.
و کاغذ های سفید یک دفتر،
با دستخط ابرها پر می شود.
احساس های نافرجام،
زیر نبودن آغوش های مستحکم،
از دوام می افتند.
و چشم های پر رنگ تو،
اعتماد سرشار دست هایم می شوند.
تو صحبت می کنی،
گویا شعر میشوم در تو
و انگشت های کشیده ات،
استواری تمام قافیه هایم می شوند.
تو را در زمره ی پاک ترین منظومه ها جا داده ام.
با وزن عروضی حماسی ترین شعر ها.
من تو را،
با لهجه ی جنوبی دریا،فرا خوانده ام.
با گویش امواج محلی.
چهره ی گندم گونت،
سایه می اندازد بر روی معنای حرف های من
و تو به طرزی عجیب،
حکم می کنی به سرشار ترین سکوت ها،
به سخن نگاه ها،
که فقط ما،
ترجمان عشق های بی پایانیم.
نوشته شده توسط مایسا
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت توسط مهسا یوسفی
|