روشن و تاریک
روشن و تاریک
من باز هم تنها ، باز یک شب دیگر
باز پرسه در تاری ، باز یک شب دیگر
در تاریکی تار است ، در تار تاریکی
من خسته از راهم ، از راه باریکی
در دید من نیستی ، ای آفتاب من
در تاری می مانم ، با سایه سار غم
از روشنایی ها ، حرف دگر داری؟
حرفات که تکراریست ، رسم دگر داری؟
با هر تلالوت ، نور پاشیدی بر من
نوری از جنس تاریکی ، با سایه سار غم
دیگر نمی ماند ، دست های من برتو
من هستم تاریکی ، تو گشته ایی پرتو
من مات و مبهوتم ، از شرم حرفهایم
کاش زبانم لال بود ، عشق را نمی گفتم
بیدار شو از خوابت ، آبیشو با دریا
قرمز شو از گل ها ، سپید شو از ابرها
علی آغوشانی
+ نوشته شده در شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۲ ساعت توسط علی آغوشانی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.