هستی کنار من ولی انگار ندارمت

ترسم بمیرم و به رقیبان گذارمت

آری عشقم حق به گردن من داشتی

حالا چو میروم به خدا میسپارمت

چند است نرخ آغوش در شهر شما؟

جان میدهم که در آغوش برفشارمت

نازنینا که به فریاد من نمیرسی

لب تر کنی به هرچه خواهی میرسانمت

امیدم خسته شد از بی وفایی هایت

بمانم یا بمیرم؟پادشاهم چیست فرمانت؟!

در انتظارت چشم هایم سالهاست که میبارند

اگر قبول تو افتاد فدای ناز نگاهت

مهری ندیدم از عمری کنار تو بودن

شکی ندارم که همین باشد گناهت