فریدون مشیری

نیست جز مرگ مرا تسلیتی

عشق ناکام همین عشق من است

دلم از غصه به جان آمد و جان

باز زندانی زندان تن است

بی گمان قصه ی جان کندن من

قصه ی عشق همان کوه کن است

که تو شیرین به مزارم گویی:

این همان شاعر شیرین سخن است

وین منم تیشه به جانش زده ام

(فریدون مشیری)                                                                                                    

                                 

عشق مقدس است

 

عشق مقدس است و معشوق قابل ستایش چه بماند چه برود...

مگر میشود روزی کسی را دیوانه وار دوست داشت و امروز فراموشش کرد؛

اگر چنین چیزی باشه عشق نیست و هوسی زودگذر است.

هيچكس خودش را در هيچ رابطه اى مقصر نميداند

 

همه ى ما آنقدر  غرور داريم

 

كه هميشه حق را به جانبِ خودمان می دانيم

 

از نظر خودمان، فرشتگانى هستيم،

 

كه داشتيم زندگيمان را می كرديم

 

كه يک نفر آمد

 

و ما را با خاک يكسان كرد و رفت...

 

داخلِ شعرها

 

داخلِ متنها می گرديم

 

دنبالِ جمله اى كه طرف مقابل را بكوبد و

 

ما را مظلوم ترين آدمِ دنيا نشان دهد...

 

گاهى يادمان ميرود

 

آدمى كه الان می خواهيم سر به تنش نباشد،

 

تا ديروز پُزَش را به عالم و آدم ميداديم!

 

كمى انصاف شايد...

یادی

از خیابان که می گذرم

با لبخندی از یادی نهان در ذهن ،

در چهرهء آن هایی که دیوانه ام می پندارند می نگرم

و بار دیگر می خندم !

     

    " اورهان ولی "

ما بدهکاريم به يکديگر

 

ما بدهکاريم به يکديگر

به تمام دوستت دارم های ناگفته ای که پشت ديوار غرورمان ماندند

و ما آنها را بلعيديم تا نشان دهيم منطقی هستيم !

بمون...


بمون دل من فقط به بودنت خوشه


منو فکر رفتنه تو میکشه


لحظه هام تباه بی تو


زندگیم سیاه


بی تو نمیتونم

گفتم به می عشقت کردی تو گرفتارم

گفتم به می عشقت کردی تو گرفتارم

گفتی تو شدی شیدا اما ز تو بیزارم

گفتم که سپردم دل بر زلف تو میدانی؟

گفتی که خمش بنشین هرگز نشوی یارم

گفتم ز دو عالم من داغ تو به دل دارم

گفتی برو از پیشم دیگر مکن آزارم

گفتم چه به سر داری بردار از آن پرده

گفتی نشوی محرم پنهان کنم اسرارم

گفتم به که گویم من غم های درونم را

گفتی که برو با تو هرگز نبود کارم

گفتم ز کوی تو امید کرم دارم

گفتی که نبینی آن بر جان تو رحم آرم

گفتم که نگاهم کن شاید که شوم آرام

گفتی برو ای عاشق نفرت ز تو من دارم

منم تنهاترین تنهای

منم تنهاترین تنهای تنها

و تو زیباترین زیبای دنیا

منم یلدای بی پایان عاشق

تو بودی مرحم زخم شقایق

نگاهت را پرستم ای نگارم

فدای تار مویت هرچه دارم

جمله عاشقانه

بآورتـــ بِشَود یآ نـﮧ


روزﮮ مـﮯ رسُد کـﮧ دِلَتــ برآﮮ هیچ کَس؛


بـﮧ اَندآزه ﮮ مَـטּ تَنگــ نَـפֿوآهَد شُد


برآی نِگآه کَردَنمـــ


כֿـَندیدنمـــ


اَذیتـــ کردَنمــــ


برآی تَمآم لَحظآتـﮯ کـﮧ دَر کـ ـنارَم دآشتی


روزﮮ خوآهد رسید کـﮧ در حَسرَت تِکرآر دوبآره مَـטּ خوآهـﮯ بود


می دآنم روزﮮ کـﮧ نبآشَم "هیچکَس تکرآر مـטּ نخوآهد شُد

جمله عاشقانه

 

اینجــا صـدای پـا زیــاد می شنــوم...!


امــا هیچکــدام تــو نیستــی ...!


دلــــــم ؛ خـوش کرده خــودش را بــه ایـن فکــر ؛


که شایــد ؛ پابرهنه بیایی ...

دوســـت داشتنت

دوســـت داشتنت بوي ِ بــــــاران مي دهد


همــآن قدر بي مقدمــه


همـــآن قدر بي دغدغــه


فــــــــــقـــــــــــــ ط


يادت باشد مثل ِ بــــــــاران


مـــَرا بـــي واسطه


دوســـت داشته باشـــي

کامنت دوستان

برایت خاطراتی بر روی این دفتر سفید نوشتم

که هیچکسی نخواهد توانست چنین خاطرات شیرینی را

برای بار دوم برایت باز گوید.

چرا مرا شکستی ؟چرا؟

اشعاری برایت سرودم

که هیچ مجنونی نتوانست مهربانی و مظلومیت چهره ات را توصیف کند

چرا تنهایم گذاشتی ؟چرا؟

چهره پاک و معصومت را هزار بار بر روی ورق های باقی مانده وجودم نگاشتم

چرا این چنین کردی با من ؟چرا؟

زیباترین ستارگان آسمان را برایت چیدم.

خوشبو ترین گلهای سرخ را به پایت ریختم.

چرا این چنین شد/؟چرا؟

من که بودم؟

که هستم به کجا دارم می روم؟

این پستو دوست عزیزم مهدی برام گذاشته.

اینم وبشه بهش سربزنین لطفا

 مهـــــــدی14طلایی*عکس عاشقانه*

من در اوج قصه گم شده ام….!

 

کارم از یکی بود و یکی نبود گذشت،من در اوج قصه گم شده ام….!

این روزها بُرد با کسی ست که بی رحم باشداز

دلتــــ که مایه بگذاری ســوخـــــته ای . . ....

رفتی ؟ بی خداحافظی؟

رفتی ؟ بی خداحافظی؟ فکر دلم نبودی که بی تو عذاب میکشد؟

فکر من نبودی که بی تو زندگی برایم جهنم می شود؟

مگر یادت نیست حرفهای روز آشنایی مان را؟

مگر قول ندادی همیشه با من بمانی و مرا تنها نگذاری؟

تو که اینک مرا تنها گذاشتی ، تو که بر روی قلبم پا گذاشتی

چه زود فراموشم کردی ، مرا آواره کوچه پس کوچه های شهر بی محبتی ها

 کردی مگر نمیدانستی بعد از تو دلم را به کسی نمیدهم؟

مگر نگفته بودم عاشق شدن یک بار هست و دیگر عاشق کسی نمیشوم؟

مگر نگفته بودم اگر عاشقی هیچگاه مرا تنها نمیگذاری

پس تو عاشقم نبودی ، همه حرفهایت دروغ بود ، عشقی در دلت نبود ،

سهم من از با تو بودن همین بود!

باورم نمیشود رفته ای و بار سفر را بسته ای

دلم به تو خوش بود ، چه آرزوهایی با تو داشتم ، نمیدانی که شبها یک لحظه

 هم خواب نداشتم رفتی و من چشمهایم خیس شد روزهای زندگی ام

نفسگیر شد رفتی ؟ بدون یک کلام حرف گفتنی!

کاش میگفتی که دیگر مرا نمیخواهی و بعد میرفتی ، کاش میگفتی از من

متنفری و بعد مرا تنها میگذاشتی ، کاش میگفتی عاشقم نیستی و جایی

 در قلبم نداری و بعد میرفتی ! چرا بی خبر رفتی؟

باز از دست تو

 

باز از دست تو امشب دلم تک می زند

به شماره ی دلت ای یار پیامک می زند

هی تو میسکال بینداز و دلم را مشغول کن

همراه اول هم به ما هی پیامک می زند

ایها الناس عشق یعنی چه؟


کودکی کنجکاو میپرسید:                       

ایها الناس عشق یعنی چه؟

دختری گفت: اولش رویا
آخرش بازی است و بازیچه

مادرش گفت: عشق یعنی رنج
پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
بی ادب! این به تو نیامده است

رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت:
عین و شین است و قاف، دیگر هیچ

دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن
شکم خالی زن و فرزند

شاعری گفت: یک کمی احساس
مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است
بار سنگین عشق بر شانه

شیخ گفتا:گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست

قاضی شهر عشق را فرمود
حد هشتاد تازیانه به پشت

جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت

رهگذر گفت: طبل تو خالی است
یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید
یعنی از دور کن بر آتش دست

چون که بالا گرفت بحث و جدل
توی آن قیل و قال من دیدم
طفل معصوم با خودش می گفت:
من فقط یک سوال پرسیدم!

یادمان باشد که...


یادمان باشد که...
لحظه‌هاست که آدمی را هیچ و پوچ می‌کند.
لحظه‌هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می‌کند.
لحظه‌هاست که عمر ما را به پایان می‌رسانند.
و لحظه‌هاست که انسان را فریب می‌دهند.
بیایید از پس لحظه‌ها بگریزیم.
به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم.
این‌گونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی راه ما نیست.
و از همین لحظه لذت ببریم... نه به امید لحظه بعدی

فاحشه فاحشه

 
 
فاحشه فاحشه است...
 
مرد و زن ندارد...
 
هر که تن داد و دل نداد فاحشه است
 
 
بچه ها این پستمو از وب دوستم یلدا خانووم برداشتم
 
 آدرسشو گذاشتم بهش یه سر بزنید لطفا
 
 

گفتــم غــــم تـــو دارم...

گفتــم غــــم تـــو دارم...

چیــــزی نگفــــت و بگــــذشت...

حــــافظ خوشــــــا به حــــالت...!

یـــــارم گـــذشت و یــــارت ، گفتـــــا غمـــــت سـر آیـــد...

هي فلاني...؟

 

هي فلاني...؟... مي داني؟... مي گويند رسم زندگي چنين است!!!!!!!

مي آيند....... مي مانند....... عادتت مي دهند....... و مي روند.......

 و تو در خود مي ماني....... و تو تنها مي ماني....... راستي نگفتي؟

رسم تو نيز چنين است؟ مثل همه ي فلاني ها هستي؟؟؟؟

جملات غمگین

یک دقیقه سکوت به خاطر ناامید شدن تمام امیدها…!
.
.
وقتی رفتی چه آب و جارویی راه انداختن…
چشمها و مژه هایم…
وقتی بیایی ببین چه میکنند…
.
.
یکی از سخت ترین کارا، پاک کردن مسیج هایی که یه روزی برات یه دنیا معنی داشته…
.
.
آدما گاهی لازمه چند وقت کرکره شونو بکشن پایین، یه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن:
کسی نمرده؛ فقط دلم گرفته…!
.
.
حسرت یعنی خواستن تو
که داشتن نمی شود هیچوقت…
.
.
چه معادله ی نابرابری، وقتی که من برای دیدنت چشمهایم را می بندم و تو برای ندیدنم…
.
.
کسی که نشسته همیشه خسته نیست، شاید جایی رو واسه رفتن نداره…

.
.
باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، در سکوتی ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای از عشق و نفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره های بی طراوت، دیدن مرگ صداقت، روی دوش آدمیت… میخورد بر بام خانه…
.
.
تو دست در دست دیگری…
من در حال نوازش دلی که سخت گرفته از تو و مدام بر او تکرار میکنم “نترس عزیز دل، این دست ها به هیچکس وفا ندارد”
.
.
این که نامش زندگیست من را کشت!
مانده ام آنکه نامش مرگ است با من چه می کند؟
.
.
چقدر سخت است که لبریز باشی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نباشد…
.
.
تو نیامده بودی که جای خالیت را پر کنی…
آمده بودی ببینی من با جای خالیت چه می کنم…
.
.
جواب یه حرفایی، فقط یه “نفس عمیقه”…!
.
.
شما یادتون نیست…
منم یادم نمیاد…
ولی میگن آدمها یه زمانی مهربون بودن!
.
.
یاد بگیر:
گاهی نباید ناز کشید، انتظار کشید، آه کشید، درد کشید، فریاد کشید…
تنها باید دست کشید و رفت…
.
.
نصیحت دوستانه:
دلی را که گرفته، دست هرکسی ندهید تا برایتان باز کند…
.
.
گاهی عکسی را میسوزانیم و گاهی عکسی ما را میسوزاند…
.
.
همه میگویند ۱۳ عددی نحس است…
اما من میگویم عامل نحسی ۱ و ۳ هستند نه ۱۳؛ عشقهای امروزی یا ۱ طرفه اند یا ۳ طرفه…
.
.
چه اشتباه بزرگیست، تلخ کردن زندگیمان برای کسی که در دوری ما شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند…
.
.
تو این دنیا زیاد به هیچ آدمی وابسته نشو، حتی سایه ات هم تو تاریکی تنهات میزاره چه برسه آدما…
.
.
شیرین بی وفای من، هرجا که میخواهی باش، آرزوی من این است که قلب فرهاد دیگری را نشکنی…
.
.
بر سر مزرعه ی سبز فلک، باغبانی به مترسک می گفت: دل تو چوبین است؛ و ندانست که از زخم زبان، دل چوب هم می شکند…
.
.
چه فرصت ها در آتشها فکندم از جوانیها
کنون من ماندم و خاکستری زان زندگانیها
.
.
تو بردی و همه برایت هورا کشیدند، حالا پایت را از روی خرده های دلم بردار…
.
.
هیچ انتظاری از کسی ندارم!
و این نشان دهنده قدرت من نیست!
مسئله، خستگی از اعتمادهای شکسته است….
.
.
اینجا جاییست که پشت دوستت دارم ها هم نوشته شده: ساخت چین…

رفتن ، همیشه رفتن نیست.

رفتن ، همیشه رفتن نیست.
گاهی نشسته ای روی مبل .
لیوان چای را گرفته ای دستت
وحتی شاید درجواب حرف های کسی سر تکان می دهی.
شاید سر کلاس باشی
یا حتی ...
شاید پشت پنجره بهار باشد
شاید پایت روی برف های ترد زمستان باشد.
مهم نیست .
وقت رفتن که برسد ،
خودت می فهمی.
نه بال لازم است نه بلیط هواپیما و اتوبوس.
از سرزمین های یخ زده خودت می روی
به دوردست های نا شناس خودت.
هنوز نشسته ای سر کلاس ،
هنوز چایی می نوشی،
فقط تو دیگر نیستی
کسی نخواهد فهمید ولی ،
تو از خودت کوچ کرده ای...
همیــــــــــــــن !!!

چه خوش خیال بودم ...

چه خوش خیال بودم ...
که همیشه
فکر می کردم
در قلب تو
محکومم
...
.....به حبس ابد!!
... به یکباره جا خوردم ......
وقتی
زندان بان
برسرم فریاد زد
هی...
تو ...
آزادی!
و صدای گامهای
غریبه ای که به سلول من می آمد

جملات عاشقانه

بسیار تماشایی و آراسته ای / از رونق ماه آسمان کاسته ای
انگار نه انگار که ما را دیدی / از روی کدام دنده بر خاسته ای؟
********************
اگه فروختمت ناراحت نشو
چون هر کسی از یه راهی نون در میاره
ما هم از گل فروشی
********************
خرابه های دلم از تمام خانه های جهان قشنگتر است، چون یاد تو در آن ساکن است
********************
شاید تنها کسی نبودم که دوستت داشتم ، اما کسی بودم که تنها تو را دوست داشتم…
********************
دستهایت ، تنها بالشی است که وقتی سر بر او دارم ، کابوس نمی بینم
********************
به عشق در نگاه اول اعتقاد ندارم ولی به “از چشم افتادن در یک لحظه” عجیب معتقدم
********************
عشق یعنی اختیار بدی که نابودت کنند ولی “اعتماد” کنی که این کار را نمیکنند
********************
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست، فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟

 

جملات عاشقانه

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تورو فقط و فقط واسه خودت بخواد
که وقتی تو اوج تنهایی هستی با چشماش بهت بگه: هستم، تا تهِ تهش!
********************

بعد بغل کردنت لباسم بوی تو را میدهد، همه ی عطرها از تو بوی خوش میگیرند
********************

عشق و محبت ردپای خدا در زندگیست، امیدوارم زندگیت پر از ردپای خدا باشد
********************

آنقدر باورت دارم، که وقتی می گویی “باران” خیس می شوم…
********************

در انتظار تو ، کاسه ی صبر که هیچ، صبر کاسه هم لبریز شد
********************
انصاف نیست دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی
و آنقدر بزرگ باشد که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی…


جملات عاشقانه


یاد تو حس قشنگی است که در دل دارم / چه تو باشی چه نباشی نگهش میدارم
********************
چه فرقی میکند مهره سیاه باشم یا سفید
چشمانت با اولین حرکت ماتم میکند
********************
تو باش، نه برای اینکه در دنیا تنها نباشم، تو باش تا در دنیای تنهایی ام تنها تو باشی
********************
با هر قدمی که دور شدی روحم خراشی خورد ، حالا با هر نسیمی درونم میسوزد
********************
عشق مثل کشی میمونه که ۲ نفر دارن میکشن ،
اگه یکی ولش کنه دردش واسه کسیه که هنوز اونو نگه داشته
********************
آفتاب که میتابد ، پرنده که میخواند و نسیم که می وزد ،
با خودم میگویم حتما حال تو خوب است که جهان این همه زیباست
********************
ماهی تو ، که بر بام شکوه آمده است / آیینه ز دست تو به ستوه آمده است
خورشید اگر گرم تماشای تو نیست / دلگیر نشو ، ز پشت کوه آمده است
********************
هنوز دلخوشم به “خدانگهدارش” ، اگر نمی خواست برگردد ،
اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد
********************
شال گردن گرمم را به گردن سرد احساساتت بینداز ،
تحمل این همه سردی احساس سخت است
********************
تکیه نکن بر عصای تنهایی ات ، شانه هایم را خدا برای تو آفریده
********************
تو تک ستاره منی منم اسیر بودنت
از ته دل داد میزنم میمیرم از نبودنت
********************
پیر می شود آدم وقتی عزیزش را صدا می کند و عزیزم نمی شنود
********************

جملات عاشقانه

تو آدم
من حوا
بیا جهانى دیگر آغاز کنیم
عشق بورز
دوستم داشته باش
تازه سیب چیده ام

********************
چقدر سخته ، تو دنیا هیچ چیز غیر قابل توضیح تر از این اتفاق نیست
که آنکه من بزرگش کردم ، کوچکم کرد !
********************
زیر باران عشق باید ماند تا غبار تنهایی را شست
نمیدانم زیر کدامین باران ایستاده ام که اینگونه تنها ولی خیس بارانم

بی وفا کیست؟

 

از وفا پرسیدن بی وفا کیست؟
گفت :
کسی که
تا یادش نکنی
یادت نمی کند...

خدایا

 

خدایا:

کودکان گل فروش

مردان خانه به دوش

دخترکان تن فروش رامی بینی ؟!

مادران سیاه پوش

روحانیون دین فروش

پدران کلیه فروش

زبانهای عشق فروش

انسانهای آدم فروش,آزادی خواهان دربند و آدم کشان آزاد

همه رامی بینی؟؟

وبرای قضا شدن نمازمان خط و نشان میکشی؟

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم

که دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد...

 

نمیدانم

 

نمیدانم میدانی که چقدر خنده هایم درد میکند

این روزها آدمها به دست هم پیر می شوند نه به پای هم

ولی تو...

 

چه کاغذ ها که سپیدی دلشان...

از نام تو سیاه شد...

از دلتنگی هایم...

از احساسم...

هزاران هزار...

صفحه سفید کاغذ...

سیاه شدند...

کاغذها عاشق شدند...

ولی تو...!

دیر کرده است...

پرسید چرا دیــــر کرده است؟

نکند دل دیگری او را اسیـــر کرده است؟

خندیدم و گفتم: او فقط اسیر مـــن است، تنها دقایقی چند تــاخیر کرده است...

گفتم امروز هوا ســـرد بوده است...

شاید موعد قرار تغییـــر کرده است...

خندیــد به سادگیــم و گفت:

احساس پــاک تو را زنجیــر کرده است.


گفتم از عشـــق من چونین سخن مگو...!

گفــت:

خوابی سالهاســت دیــر کرده است.

در آییــنه به خود نگاه می کنم آه عشــق تو عجب مرا پیــر کرده است

 

جملات عاشقانه

روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم ،

شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ،

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را

سیر تماشا کردم .

 
امروز دیدمت خسته بودی ، اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی ،
دوستم نداری می دونم ، حتما به دیگری دل بسته بودی !
 
اگر زیستن را دوست داشتم ، هرگز به هنگام به دنیا آمدن نمی گریستم !
 
ای دوست ، معرفت چیز گرانی است که به هرکس ندهندش !
 
خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر
سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز ! چه کسی می داند که
تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟ چه کسی می داند که تو در حسرت
 یک روزنه در فردایی ؟ پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی .

 
عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد .
 
عشق مانند بیماری مسری است که هرچه بیشتر از آن بهراسی

زودتر به آن مبتلا می شوی .
 
عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست .
 
عشق هنگامی که شما را می پرورد ، شاخ و برگ فاسد شده را

هرس می کند . (جبران خلیل جبران)

فقط با سایه ی خودم خوب می توانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به

حرف زدن می کند ، فقط او می تواند مرا بشناسد ، او حتما می فهمد !

 
هرکس به میزانی که تنهایی نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است .
 
ازدواج مثل بازار رفتن است ، تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو !
 
زندگی را اشکی بیش نمی دانم ، پس بگذار با اشک چشمانم بنویسم
 
دوستت دارم !
 
زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف ، زندگی یعنی جنگ ،

تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز .

بودنت به جور نبودنت یه جور ، در این دنیای جور واجور دوستت دارم ناجور !
 
برای رسیدن باید رفت ، در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز را بیاموز !
 
آنکه با زندگی می سازد ، می بازد ، با زندگی نساز ، زندگی را بساز . (زرتشت)
 
به سلامتی درخت ، نه به خاطر میوش ، به خاطر سایش ، به سلامتی دیوار ،

نه به خاطر بلندیش ، واسه اینکه هیچ وقت پشت آدم رو

خالی نمی کنه ، به سلامتی دریا ، نه به خاطر بزرگیش ، واسه

یک رنگیش ، به سلامتی سایه که هیچ وقت آدم رو تنها نمی ذاره .
 
من و این داغ در تکرار مانده ، من و این عشق بیدار مانده ،

 مپرس از من چرا دلتنگ هستم ، دلم بین در و دیوار مانده .

روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم

 ، شیشه

 بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ،

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را

سیر تماشا کردم .
 
امروز دیدمت خسته بودی ، اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی ،

دوستم نداری می دونم ، حتما به دیگری دل بسته بودی !
 
اگر زیستن را دوست داشتم ، هرگز به هنگام به دنیا آمدن نمی گریستم !
 
ای دوست ، معرفت چیز گرانی است که به هرکس ندهندش !
 
خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر

 سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز !
 
در زندگی اختیار بادها دست ما نیست ، ولی اختیار بادبانها دست ماست .
  
پرسیدند بهشت را خواهی یا دوست ؟ گفتم : جهنم است بهشت بی دوست !
 
یک روست وفادار ، تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست ،

که اگر پیدا کردی قدرش را بدان .
 
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم ، او به ظاهر گشت عاشق ،

ما به معنا سوختیم .
 
بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق

می ورزند تا به معشوق .
 
عشق آن چیزی است که بیشتر از هر چیزی داشتنش را دوست داریم

 و بیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم و هیچ کس در نمی یابد که

 عشق همان چیزی است که همواره داده می شود و پذیرفته نمی شود .
 
زیر باران با یاد تو میروم ، به دنبال جای پای تو ، تو را می پرستم من شبانه ،

برای لحظه های شادمانه ، برای با تو بودن صادقانه ، می آیم من به پیشت

عاشقانه ، به تو دل بستم من شاعرانه ، اما افسوس از درک زمانه ،

چه زیباست راز زمانه ، اگر زندگی باشد یک ترانه .
 
هرگز امید را از کسی سلب نکن ، شاید این تنها چیزی باشد که دارد .
 
عشق غیر از تاولی پر درد نیست ، هرکس این تاول ندارد مرد نیست ، آمدم تا

عشق را معنا کنم ، بلکه جای خویش را پیدا کنم ، آمدم دیدم که جای لاف نیست ،

عشق غیر از عین و شین و قاف نیست .
 
آنکه مرا خوب درک می کند ، یک روز زادگاه مرا ترک می کند .
 
رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست ، بلکه به معنی

حضور در درون اوست .
 
عشق مرزهای زمان را فتح می کند ، عشق هیچ مرگی نمی شناسد ، عشق

 بر مرگ غلبه می کند .
 
وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم ، ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی .
 
یه بار دیگه بگو آره ، نگو سخته چه دشواره ، به پای قلب سرد تو ،

شدم مجنون و آواره .

پاسخ هما میر افشار به فریدون مشیری

 

(شعر از هما میر افشار پاسخی به اثر فریدون مشیری)

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

جملات زیبا


عشق مثل آب ميمونه.....که ميتونی توي دستت قايمش کنی..آخرش يه روز دستت رو باز ميکنی ميبينی نيست... قطره قطره چکيده بی انکه بفهمی.. اما دستت پر از خاطره است
............................................................................................................
يکي باش براي يک نفر ....نه تصويري مبهم در خاطره ها
............................................................................................................
زندگي مثل پيانو است ، دكمه هاي سياه براي غم ها و دكمه هاي سفيد براي شادي ها . اما زماني ميتوان آهنگ زيبايي نواخت كه دكمه هاي سفيد و سياه را با هم فشار دهي
........................................................................................................
دیوانگی‌ات را جشن بگیر!... زیرا در این دنیا، جایی که تمام بشریت بیمار است، عاقل شدن چنان است که به نظر دیوانه خواهی رسید.
........................................................................................................
مراقب افکارت باش که آنها به گفتار تبديل مي شوند مراقب گفتارت باش که آنها به کردار تبديل مي شوند مراقب کردارت باش که آنها به عادت تبديل مي شوند مراقب عادتت باش که آنها به شخصيت تبديل مي شوند مراقب شخصيتت باش که آنها به سرنوشت تبديل مي شوند
........................................................................................................
من ياد گرفتم ، که سالها طول ميکشه که بين آدمها اعتماد بوجود بياد ولي فقط يکمي سو ظن (نه دليل) کافيه که همشو از بين ببره

دوستان عزیز اینا رو مریم خانووم دوست خوبم زحمت کشیدن برام فرستادن

 آدرسشو میزارم بهش  حتما یه سر بزنین http://maryamgan.blogfa.com

مهم نیست...

مهم نيست در عشق به وصال برسي,

مهم اين است که لياقت تجربه کردن

 يک عشق پاک را داشته باشي

عشق فراموش کردن نیست

عشق فراموش کردن نيست بلکه بخشيدن است.

عشق گوش کردن نيست بلکه درك كردن است.

 عشق ديدن نيست بلکه احساس کردن است.

 عشق جا زدن و کنار کشيدن نيست بلکه صبر کردن و ادامه دادن است.

عشق...

عشق مثله پنیر میمونه،

زیادش آدمو خنگ میکنه،

نرمالش فقط تا یک ساعت آدمو سیر نگه میداره،

هیچ کس هم بدونه پنیر نمرده . . .

قناری یا کلاغ؟


خدا قناری و کلاغ رایه جورآفرید

قناری اعتراض کرد زیباشد

کلاغ راضی به رضای خداشد
 
حالاقناری توقفس وکلاغ آزاده.

حس غریب

حس غریبی ست دوست داشتن

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن .....

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده

به بازی اش میگیریم .....

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر !

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!....

تقصیر از ما نیست ...

تمامی قصه های عاشقانه

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!

جان اسیر دل است

جان اسیر دل است

دل اسیردوست

دوست چه میداند

دل اسیراوست

تو را دوست دارم

تو را به جای تمام كسانی

كه نمی شناختم دوست می دارم،

تو را به جای تمام روزگارانی

كه نمی زیستم دوست می دارم،

تو را برای دوست داشتن،دوست می دارم

جملات زیبا

دل که روي دل بيافتاد عشق حاکم مي شود

پس به حکم عشق بازي مي کنيم!

اين دل من

رو بکن حالا دلت را...!

دل نداري؟

بر بزن انديشه ات را...

حکم لازم: دل گرفتن...دل سپردن!

هر دو لازم....عشق لازم ...