روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم ،
شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ،
با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را
سیر تماشا کردم .
امروز دیدمت خسته بودی ، اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی ،
دوستم نداری می دونم ، حتما به دیگری دل بسته بودی !
اگر زیستن را دوست داشتم ، هرگز به هنگام به دنیا آمدن نمی گریستم !
ای دوست ، معرفت چیز گرانی است که به هرکس ندهندش !
خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر
سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز ! چه کسی می داند که
تو در پیله ی تنهایی خود تنهایی ؟ چه کسی می داند که تو در حسرت
یک روزنه در فردایی ؟ پیله ات را بگشا تو به اندازه ی یک پروانه زیبایی .
عشق میوه تمام فصل هاست و دست همه کس به شاخسارش می رسد .
عشق مانند بیماری مسری است که هرچه بیشتر از آن بهراسی
زودتر به آن مبتلا می شوی .
عشق برای روح عادی یک پیروزی و برای روح بلند یک فداکاریست .
عشق هنگامی که شما را می پرورد ، شاخ و برگ فاسد شده را
هرس می کند . (جبران خلیل جبران)
فقط با سایه ی خودم خوب می توانم حرف بزنم ، اوست که مرا وادار به
حرف زدن می کند ، فقط او می تواند مرا بشناسد ، او حتما می فهمد !
هرکس به میزانی که تنهایی نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است .
ازدواج مثل بازار رفتن است ، تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو !
زندگی را اشکی بیش نمی دانم ، پس بگذار با اشک چشمانم بنویسم
دوستت دارم !
زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف ، زندگی یعنی جنگ ،
تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز .
بودنت به جور نبودنت یه جور ، در این دنیای جور واجور دوستت دارم ناجور !
برای رسیدن باید رفت ، در بن بست هم راه آسمان باز است ، پرواز را بیاموز !
آنکه با زندگی می سازد ، می بازد ، با زندگی نساز ، زندگی را بساز . (زرتشت)
به سلامتی درخت ، نه به خاطر میوش ، به خاطر سایش ، به سلامتی دیوار ،
نه به خاطر بلندیش ، واسه اینکه هیچ وقت پشت آدم رو
خالی نمی کنه ، به سلامتی دریا ، نه به خاطر بزرگیش ، واسه
یک رنگیش ، به سلامتی سایه که هیچ وقت آدم رو تنها نمی ذاره .
من و این داغ در تکرار مانده ، من و این عشق بیدار مانده ،
مپرس از من چرا دلتنگ هستم ، دلم بین در و دیوار مانده .
روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم
، شیشه
بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ،
با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را
سیر تماشا کردم .
امروز دیدمت خسته بودی ، اگه اشتباه نکنم دل شکسته بودی ،
دوستم نداری می دونم ، حتما به دیگری دل بسته بودی !
اگر زیستن را دوست داشتم ، هرگز به هنگام به دنیا آمدن نمی گریستم !
ای دوست ، معرفت چیز گرانی است که به هرکس ندهندش !
خطر خوشبختی در این است که آدمی در هنگام خوشبختی هر
سرنوشتی را می پذیرد و هرکسی را نیز !
در زندگی اختیار بادها دست ما نیست ، ولی اختیار بادبانها دست ماست .
پرسیدند بهشت را خواهی یا دوست ؟ گفتم : جهنم است بهشت بی دوست !
یک روست وفادار ، تجسم حقیقی از جنس آسمانی هاست ،
که اگر پیدا کردی قدرش را بدان .
ما و مجنون درس عشق از یک ادیب آموختیم ، او به ظاهر گشت عاشق ،
ما به معنا سوختیم .
بعضی اشخاص چنان به خود مغرورند که اگر عاشق بشوند به خود بیشتر عشق
می ورزند تا به معشوق .
عشق آن چیزی است که بیشتر از هر چیزی داشتنش را دوست داریم
و بیشتر از هر چیزی دادنش را دوست داریم و هیچ کس در نمی یابد که
عشق همان چیزی است که همواره داده می شود و پذیرفته نمی شود .
زیر باران با یاد تو میروم ، به دنبال جای پای تو ، تو را می پرستم من شبانه ،
برای لحظه های شادمانه ، برای با تو بودن صادقانه ، می آیم من به پیشت
عاشقانه ، به تو دل بستم من شاعرانه ، اما افسوس از درک زمانه ،
چه زیباست راز زمانه ، اگر زندگی باشد یک ترانه .
هرگز امید را از کسی سلب نکن ، شاید این تنها چیزی باشد که دارد .
عشق غیر از تاولی پر درد نیست ، هرکس این تاول ندارد مرد نیست ، آمدم تا
عشق را معنا کنم ، بلکه جای خویش را پیدا کنم ، آمدم دیدم که جای لاف نیست ،
عشق غیر از عین و شین و قاف نیست .
آنکه مرا خوب درک می کند ، یک روز زادگاه مرا ترک می کند .
رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست ، بلکه به معنی
حضور در درون اوست .
عشق مرزهای زمان را فتح می کند ، عشق هیچ مرگی نمی شناسد ، عشق
بر مرگ غلبه می کند .
وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم ، ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی .
یه بار دیگه بگو آره ، نگو سخته چه دشواره ، به پای قلب سرد تو ،
شدم مجنون و آواره .