حکم بیداری


یک جواب و صد سوال

 یک نگاه و صدکلام

لحظه های فروخته شده به باد

چه دست و دلبازم من!

چه زود می بخشم!

و چه بچه گانه

از کنار این همه ماتم می گذرم!

ریتم شعر را به آسانی به صلابه می کشم

و کلمات را به تحمل این همه حسرت محکوم می کنم

و در بند و جمله به اسارت می کشم

با این حال...

باز هم شب ها به خیال دیدار توست که آسوده می خوابم

و به توهم صدای تو گوش جان می سپارم.

لحظه ای چند...

سرا پا مست باتو بودنم

و لحظه ای بعد...

صبح است و من محکوم به بیدار شدنم.

 

گلناز-دی 1390


http;//rahaiegoli.blogfa.com