چشمی کنار پنجره انتظار

ای دل ، به کوی او ز که پرسم که یار کو

در باغ پر شکوفه ، که پرسد بهار کو

 

نقش و نگار کعبه نه مقصود شوق ماست

نقشی بلند تر زده ایم ، آن نگار کو

 

جانا ، نوای عشق خموشانه خوش تر است

آن آشنای ره که بُوَد پرده دار کو

 

ماندم درین نشیب و شب آمد ، خدای را

آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو

 

ای بس ستم که بر سر ما رفت و کس نگفت 

آن پیک ره شناس حکایت گزار کو

 

چنگی به دل نمی زند امشب سرود ما

آن خوش ترانه چنگیِ شب زنده دار کو 

 

ذوق نشاط را می و ساقی بهانه بود

افسوس ، آن جوانی شادی گسار کو

 

یک شب چراغ روی تو روشن شود ، ولی

چشمی کنار پنجره ی انتظار کو

 

خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت 

ای سایه ! های های لب جویبار کن

در کوچه سار شب

درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند

به دشت پُر ملالِ ما پرنده پَر نمی زند
 

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند

کسی به کوچه سارِ شب درِ سحر نمی زند

 

نشسته ام در انتظارِ این غبارِ بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

 

گذرگهی ست پُر ستم که اندر او به غیرِ غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
 

دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود

که خنجرِ غمت ازین خراب تر نمی زند!
 

چه چشمِ پاسخ است ازین دریچه های بسته ات؟

برو که هیچ کس ندا به گوشِ کر نمی زند!

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند.

هوشنگ ابتهاج

در این سرای بی کسی، کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند

کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود

که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند

گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات

برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند

نه سایه دارم و نه بر ،بیفکنندم و سزاست

اگر نه بر درخت تر، کسی تبر نمی زند

عارف همدانی

وصف رخسارتورادیدم ودلدارشدم

من به هرآینه ای درپیِ دیدارشدم 

((من به خال لبت ای دوست گرفتارشدم

چشم زیبای تورادیدم وبیمارشدم))

فکرمن جزبه درخانه ی توراه نرود

ازخیال تو منِ مجنون وبیکارشدم

مهرتودر دل این فردحقیرمی ماند

من به هرمهری به جزمهرتوبیزارشدم

من به وِرد وبه دعا وُبه نمازسحری 

به غم دوری تو (عارف) دلدار شدم

برمیگردد

به شب و پنجره بسپار که بر می گردم

عشق را زنده نگه دار که بر می گردم

 

بس کن این سر زنش "رفتی و بد کردی" را

دست از این خاطره بردار که بر می گردم

 

دو سه روزی هم - اگر چند - تحمل سخت است

تکیه کن بر تن دیوار که بر می گردم

 

بین ما پیشترک هر سخنی بود گذشت

عاشقت می شوم این بار که بر می گردم

 

گفته بودی دو سحر چشم به راهم بودی

به همان دیده بیدار که بر می گردم

 

پرده ی تیره ی آن پنجره ها را بردار

روی رف آیینه بگذار که بر می گردم

 

پشت در را اگر انداخته ای حرفی نیست

به شب و پنجره بسپار که می گردم

شعر:امید مهدی نژاد

چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست

چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست

چیزی مخواه از من که در اندازه ی من نیست

 

دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان

چیزی که در دریا نباشد در تو قطعا نیست

 

گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی

جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست

 

پیراهنم روزی گواهی می دهد پاکم

ای عشق خیلی وقت ها پاکی به دامن نیست

 

در عشق باید پر تحمل بود و دور اندیش

پروانه گشتن چاره اش جز پیله کردن نیست

شعر:حسین زحمتکش

دلم تا برایت تنگ می‌شود

دلم تا برایت تنگ می‌شود

نه شعر می‌خوانم

نه ترانه گوش می‌دهم

نه حرف هایمان را تکرار می‌کنم

 

دلم تا برایت تنگ می‌شود

می‌نشینم اسمت را می‌نویسم

می‌نویسم..می‌نویسم

بعد می‌گویم این همه او

پس دلتنگی چرا؟

 

دلم تا برایت تنگ می‌شود

میمِ مالکیت،

به آخر اسمت اضافه می‌کنم

و باز عاشقت می‌شوم..

شعر:گروس عبدالملکیان

نگفتم؟

من اتفاقی رو به بحرانم ،نگفتم؟

ارامشی از جنس طوفانم,نگفتم؟

 

یک حادثه،یک ازدحام پر تناقض

از رفتن و ماندن گریزانم ،نگفتم؟

 

تو عاشق پاییز بودی خاطرم هست

صد حیف من مرد زمستانم،نگفتم؟

 

با من هوایت ابری و دلگیر می شد 

من خیس تر از روح بارانم ،نگفتم؟

 

انبوه جنگل،ای هجوم شبنم و شعر

من خشکی قلب بیابانم ، نگفتم؟

 

در انتهای سرزمینی از افق دور

من کلبه ای متروک و ویرانم نگفتم؟

 

یا شایدم یک خانه از دیوار خالی

در  امتداد این خیابانم ، نگفتم؟

 

شعر:میلاد نجفی