حافظ

دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد

شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد

آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید

تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد

مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق

راه مستانه زد و چاره مخموری کرد

نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود

آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد

غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت

مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد

حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود

عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
 

حافظ

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار

طالع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

ساقیا جام می‌ام ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد

آن که پرنقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد
 

حافظ


دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد

یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد

یا بخت من طریق مروت فروگذاشت

یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد

گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم

چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد

شوخی مکن که مرغ دل بی‌قرار من

سودای دام عاشقی از سر به درنکرد

هر کس که دید روی تو بوسید چشم من

کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
 

حافظ


رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد

در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار

کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت

وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایتیست

کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

کلک زبان بریده حافظ در انجمن

با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد
 

حافظ


یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

آن جوان بخت که می‌زد رقم خیر و قبول

بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد

کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک

رهنمونیم به پای علم داد نکرد

دل به امید صدایی که مگر در تو رسد

ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغ سحر

آشیان در شکن طره شمشاد نکرد

شاید ار پیک صبا از تو بیاموزد کار

زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد

کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد

هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق

که بدین راه بشد یار و ز ما یاد نکرد

غزلیات عراقیست سرود حافظ

که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد
 

حافظ


دل از من برد و روی از من نهان کرد

خدا را با که این بازی توان کرد

شب تنهاییم در قصد جان بود

خیالش لطف‌های بی‌کران کرد

چرا چون لاله خونین دل نباشم

که با ما نرگس او سرگران کرد

که را گویم که با این درد جان سوز

طبیبم قصد جان ناتوان کرد

بدان سان سوخت چون شمعم که بر من

صراحی گریه و بربط فغان کرد

صبا گر چاره داری وقت وقت است

که درد اشتیاقم قصد جان کرد

میان مهربانان کی توان گفت

که یار ما چنین گفت و چنان کرد

عدو با جان حافظ آن نکردی

که تیر چشم آن ابروکمان کرد
 

حافظ

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد

تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم

این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد

دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست

به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد

عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت

نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد


سروبالای من آن گه که درآید به سماع

چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد

نظر پاک تواند رخ جانان دیدن

که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد

مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست

حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن

روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد

بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست

طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد
 

حافظ

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد

نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد

بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین

نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد

چو شمع صبحدمم شد ز مهر او روشن

که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت

بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل

فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ

طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد
 

مریم حیدرزاده

يادته شرطمون سر صداقت يادته

يادته تو مجازات و خيانت يادته

يادته پنهوني سر قرارا يادته

يادته تاخيرات توي بهارا يادته

گوش نداديم به نصيحت يادته

گشتنت دنبال فرصت يادته

دونه دان به کبوتر بادته خاطرات توي دفتر يادته ....

منبع

قدغن



رشته عشق من و تو كاش مثه يه بادبادك بود
اون موقع عاشقيمونم تو تموم دنيا تك بود

چي مي‌شد كه گلدونامون پر بود از گلاي پونه
به هواي چيدن اون نمي‌رفت كسي ز خونه

چي مي‌شه خواب من‌و‌تو به حقيقت بشه تعبير
چي مي‌شه جدايي‌ها رو نذاريم به پاي تقدير

نكنه خدا نكرده كسي از ما بي‌وفا شه
بشينه دعا كنه كاش از اون يكي جدا شه

نكنه بين دلا‌و حرف‌هامون فاصله باشه
نكنه دلا هميشه سرد و بي‌حوصله باشه

رسمه كه چي بنويسن واسه آخراي نامه؟
راستي تو موافقي كه، من بازم بدم ادامه ؟

عزيزم يه چيز ديگه مهربوني‌ها چه ريزن
اونا كه دوسِتْ ندارن چِقَدَر واست عزيزن

خوب ديگه سپردمت من به‌دسِ خداي گلدون
خوب مواظب خودت باش بخدا سرده زمستون

كاشكي دنيا واسه يك‌شب، واسه‌يك شب مال‌من بود
نگاه كردنت به هر كسي به جز من، قدغن بود

منبع

مریم حیدرزاده

اوني كه گفته بود پيشم مي‌مونه
كسي كه من دلم مي‌خواد همونه

اوني كه تو پاييز واسم قسم خورد
فقط با من هميشه مهربونه

اون‌كسي‌كه ‌با ذوق ‌و‌ شوق به‌من‌گفت
بايد كه وايساد جلوي زمونه

اوني كه گفت قسمت همش دروغه
يه چيزيه درست مثِ بهونه

اوني كه ماجراي عاشقيشو
گلدون اطلسي مونم مي‌دونه

اون كسي كه مي‌گفت ستاره‌هامون
تو بهترين نقطة كهكشونه

اون كه مي‌گفت توكّلِ دوتامون
به لطفاي خداي آسمونه

اون كه مي‌گفت دق مي‌كنه اگر كه
پاي كس ديگري در ميونه

اون كه مي گفت چاره فقط سكوته
واسه جوابِ حرفِ عاشقونه

نمي‌دونم چي شد كه رفت و آخر
پيغام فرستاد من مي‌رم ديوونه

منبع

خدا نمي كنه


چشامو بستم و دارم تو رو بهتر مي بينم

اما چشم تو بازم من و نگا نمي كنه

عمريه دارم صدات مي كنم و جواب مي دي

عمريه چشات ولي من و صدا نمي كنه

مي دونم چرا من شدم به عشق تو اسير

چرا عشق من چشات رو مبتلا نمي كنه

دل و پيچيدم لاي يه برگ ناز گل سرخ

چشات اما به دلم هم اعتنا نمي كنه

جون من خيلي كمه اما فدات گرچه آدم

جونش و براي هر كسي فدا نمي كنه

غنچه ي آرزوهام مي شكفه با خنده ي تو

حتي خوشبختي من اخمات رو وا نمي كنه

مي دونم نمي شه سرنوشت ما يكي باشه

تو مي گي آدم عاقل كه خطا نمي كنه

نه دلت تنگه واسم نه حرفي داري بزني

آخه سنگم با شيشه اينجوري تا نمي كنه


من مي گم عاشقتم فقط به قيمت يه جون

تو قبول نمي كني دل اشتبا نمي كنه

من مي گم خدا كنه يه جوري مال من بشي

نمي دونم چرا اين كار و خدا نمي كنه

منبع

مریم حیدرزاده

نام تو رو آورده ام دارم عبادت ميكنم

گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت ميكنم

دستت به دست ديگري از اين گذشته كار من

اما نمي دانم چرا دارم حسادت ميكنم

گفتي دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم

شايد تو با خودئ گفته اي دارم اطاعت ميكنم

رفتم كنار پنجره ديدم تو را با بگذريم

چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت ميكنم

من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري

دارم به تقدير خودم چنديست عادت ميكنم

تو التماسيم مي كني جوري فراموشت كتم

با التماس ولي تو را به خانه دعوت ميكنم

گفتي محبت كن برو باشد خداحافظ ولي

رفتم كه تو باور كني دارم محبت ميكنم

منبع

تو مي خواي


تو مي خوايناز چشاتو بخرم

قيمت عشقتو بالا ببرم

تو مي خواي يه روز بياي سراغ من

تو مياي پس زير وعده هات نزن

تو مي خواي فردا رو با هم بسازيم

تو مي خواي يه باغچه مريم بسازيم

تو مي خواي ساز منو كوك كني

تو مي خواي دنيا رو مشكوك كني

تومي خواي زيادي عاشقت بشم

تو مي خواي پاييز كه شد بياي پيشم

تو مي خواي بريم پيش ستاره ها

تو مي خواي بهم بگي خيلي چيزا

تو مي خواي چشام تو رو نگهداره

تو مي خواي هر چي بگي بگم آره

تو مي خواي فانوس لحظه هام باشي

تو مي خواي تا آخرش باهام باشي

تو مي خواي شب تا سحر صدام كني

تو مي خواي خوابم بودم نگام كني

تو مي خواي عروس رؤياهام كني

تو مي خواي پري درياهام كني

تو مي خواي اسممو فرياد كني

اسمتو شبيه فرهاد كني

تو مي خواي با همه كس قهر كنم

خودمو شهره ي يك شهر كنم

تو مي خواي سفر نرم بدون تو

تو مي خواي همش بگم به جون تو

تو مي خواي شبا برام قصه بگي

تو مي خواي تموم شه فصل تشنگي

تو مي خواي با هم باشيم ، كنار هم

پاييز و زمستون و بهار هم

منبع

حافظ


بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد

باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد

طوطی ای را به خیال شکری دل خوش بود

ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد

قره العین من آن میوه دل یادش باد

که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد

ساروان بار من افتاد خدا را مددی

که امید کرمم همره این محمل کرد

روی خاکی و نم چشم مرا خوار مدار

چرخ فیروزه طربخانه از این کهگل کرد

آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ

در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد

نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ

چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد
 

حافظ


صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد

بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد

بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه

زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد

ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان

دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد

این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت

و آهنگ بازگشت به راه حجاز کرد

ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم

زان چه آستین کوته و دست دراز کرد

صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت

عشقش به روی دل در معنی فراز کرد

فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید

شرمنده ره روی که عمل بر مجاز کرد

ای کبک خوش خرام کجا می‌روی بایست

غره مشو که گربه زاهد نماز کرد

حافظ مکن ملامت رندان که در ازل

ما را خدا ز زهد ریا بی‌نیاز کرد
 

حافظ

به آب روشن می عارفی طهارت کرد

علی الصباح که میخانه را زیارت کرد

همین که ساغر زرین خور نهان گردید

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد

به آب دیده و خون جگر طهارت کرد

امام خواجه که بودش سر نماز دراز

به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد

دلم ز حلقه زلفش به جان خرید آشوب

چه سود دید ندانم که این تجارت کرد

اگر امام جماعت طلب کند امروز

خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد
 

حافظ


بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد

هلال عید به دور قدح اشارت کرد

ثواب روزه و حج قبول آن کس برد

که خاک میکده عشق را زیارت کرد

مقام اصلی ما گوشه خرابات است

خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل

بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد

نماز در خم آن ابروان محرابی

کسی کند که به خون جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز

نظر به دردکشان از سر حقارت کرد

به روی یار نظر کن ز دیده منت دار

که کار دیده نظر از سر بصارت کرد

حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ

اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد
 

حافظ


اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد

نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد

اگر نه عقل به مستی فروکشد لنگر

چگونه کشتی از این ورطه بلا ببرد

فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک

که کس نبود که دستی از این دغا ببرد

گذار بر ظلمات است خضر راهی کو

مباد کآتش محرومی آب ما ببرد

دل ضعیفم از آن می‌کشد به طرف چمن

که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرد

طبیب عشق منم باده ده که این معجون

فراغت آرد و اندیشه خطا ببرد

بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت

مگر نسیم پیامی خدای را ببرد
 

آلبوم حباب

باورم کن

نه خودش موند نه خاطره هاش تنها چیزی که مونده جای خالیشه
قصه ی دنباله دار رفتنش هنوز شبا مثه یه ستاره از ذهنم رد میشه
دلخوشیامو زیر پاش گذاشت و گذشت حالا فقط منم من بی انگیزه
کسی که دنیای من بوده یه روز نبودنش داره دنیامو بهم می ریزه

باور کنم یا نکنم قلبمو جا گذاشت و رفت
طفلکی دل ساده مو تو غم تنها گذاشت و رفت
باور کنم یا نکنم قلبمو جا گذاشت و رفت
طفلکی دل ساده مو تو غم تنها گذاشت و رفت

هنوز هاج و واجم که چه جوری شد هر کاری کردم که از پیشم نره
نمی دونستم که از این فاصله ها از این جدایی داره لدت می بره
اون که می گفت مثل منه از جنس منه نمی دونستم دلش انقد از سنگه
چقد به خودم دروغی می گفتم الان هر جا باشه واسه ی من دلتنگه

باور کنم یا نکنم قلبمو جا گذاشت و رفت
طفلکی دل ساده مو تو غم تنها گذاشت و رفت
باور کنم یا نکنم قلبمو جا گذاشت و رفت.
طفلکی دل ساده مو تو غم تنها گذاشت و رفت

نمیشه

نه امشب که هر شب که حالم خرابه
یه جزیره م که دورم یه دریا سرابه
من عادت نکردم به شب های سردم
به این که نباشی نه عادت نکردم

قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه فردا همیشه

چقد قصه گفتم که دریا بخوابه
چقد گریه کردم نفهمم سرابه
نفهمم کجام و نفهمم کجایی
چقد با تو بودم تو عین جدایی
.
قسم خورده بودم اگه از تو جدا شم
دیگه حتی یه لحظه تو فکرت نباشم
ولی دیدم نمیشه نمیشه نمیشه
که فکرت نباشم نه دیروز و نه امروز و نه فردا همیشه

تو حتی

جای تو فکر و خیالت شبا میاد پیشم
با اینکه تو دوری از من بازم دلواپست میشم
آخه عمری که بی تو بگذره چرا ثانیه هاشو بشمارم
من بدون تو از تموم لحظه هاش بیزارم
بدون من پر کشیدی آتیش کشیدی به بال من
یادمه وقتی رفتی دلت نسوخت به حال من

تو حتی سر بر نگردوندی ببینی که روحم بی تو داره پرپر میشه
قبل تو دلم از این دنیا خون بود بعد تو ازونم بدتر میشه
خدا می دونه تنها کسم بودی و بعد تو چقد دلم باید تنها شه
دنیایی که توش کنارم نباشی نباشی می خوام دنیا نباشه
سر بر نگردوندی ببینی که روحم بی تو داره پرپر میشه
قبل تو دلم از این دنیا خون بود بعد تو ازونم بدتر میشه

بی تو درگیر تکرارم شب و روزام عین همه
زندگی بی تو تکراری میشه گم میشم بین همه
گرمای دستای تو دیگه پیشم نمی مونه
بی تو سرد و غم انگیزم همه ی فصلام زمستونه

بدون من پر کشیدی آتیش کشیدی به بال من
یادمه وقتی رفتی دلت نسوخت به حال من

تو حتی سر بر نگردوندی ببینی که روحم بی تو داره پرپر میشه
قبل تو دلم از این دنیا خون بود بعد تو ازونم بدتر میشه
خدا می دونه تنها کسم بودی و بعد تو چقد دلم باید تنها شه
دنیایی که توش کنارم نباشی نباشی می خوام دنیا نباشه
سر بر نگردوندی ببینی که روحم بی تو داره پرپر میشه
قبل تو دلم از این دنیا خون بود بعد تو ازونم بدتر میشه

یادته

صدبار دلم می خواست برم این بارم یکیش
ولی این دفعه جدی جدی میرم بدون حرف پیش
پیش تو بودن یا نبودن مگه فرقی ام داره
تازه وقتی رفتم می فهمی دنیات یه چیزی کم داره

یادته همش بهم می گفتی که فراموش کردن خیلی آسونه
حالا بشین و تماشا کن از تو دیگه هیچی تو خاطرم نمی مونه
هر چی بینمون بود تمومه دیگه شونه هات جای من نیست
توی مسیر سرنوشتت از این به بعد رد پای من نیست
یادته همش بهم می گفتی که فراموش کردن آسونه
حالا بشین و تماشا کن از تو دیگه هیچی تو خاطرم نمی مونه

خوب منو به خاطرت بسپار این منی که رو به روته این منی که رو به روته
تماشا کن رفتن کسیو که بعد از این دیدنش آرزوته ، آره دیدنش آرزوته
تو خودت به خواب زدی و نمی تونم از این خواب زمستونی بیدارت کنم
تو بزرگترین اشتباه زندگیم بودی که دیگه نمی خوام تکرارت کنم
تو خودت به خواب زدی و نمی تونم از این خواب زمستونی بیدارت کنم
تو بزرگترین اشتباه زندگیم بودی که دیگه نمی خوام تکرارت کنم

هر چی بینمون بود تمومه
یادته هم ش بهم می گفتی که فراموش کردن خیلی آسونه
حالا بشین و تماشا کن از تو دیگه هیچی تو خاطرم نمی مونه
هر چی بینمون بود تمومه دیگه شونه هات جای من نیست
توی مسیر سرنوشتت از این به بعد رد پای من نیست
یادته همش بهم می گفتی که فراموش کردن آسونه
حالا بشین و تماشا کن از تو دیگه هیچی تو خاطرم نمی مونه

دوست دارم

من توی زندگیتم ولی نقشی ندارم اصلا
تو نشنیده گرفتی هر چی که شنیدی از من
بود و نبودم انگار خیلی فرقی برات نداره
این همه بی خیالی داره حرصمو در میاره
حرصمو در میاره
تکلیف عشقمون رو بهم بگو که بدونم
باشم ؟ نباشم ؟ بمونم یا نمونم ؟
می ترسم که بفهمم هیچ عشقی بهم نداری
یا اینکه کنج قلبت هیچ جایی واسم نذاری
آخه دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
دوست دارم من بیچاره.
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟

کجای زندگیتم یه رهگذر تو خوابت
یه موجود اضافی توی اکثر خاطراتت
می بینی دارم می میرم و هیچ کاری باهام نداری
تو با غرور بیجات داری حرصمو در میاری
حرصمو در میاری

من توی زندگیتم ولی
دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟

کجای زندگیتم یه رهگذر تو خوابت
یه موجود اضافی توی اکثر خاطراتت
من توی زندگیتم ولی نقشی ندارم اصلا
تو نشنیده گرفتی هر چی که شنیدی از من
بود و نبودم انگار خیلی فرقی برات نداره
این همه بی خیالی داره حرصمو در میاره
حرصمو در میاره

تکلیف عشقمون رو بهم بگو که بدونم
باشم ؟ نباشم ؟ بمونم یا نمونم ؟
می ترسم که بفهمم هیچ عشقی بهم نداری
یا اینکه کنج قلبت هیچ جایی واسه م نذاری
آخه دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟
دوست دارم من بیچاره
مگه دلم تو دنیا جز تو کسیو داره ؟

نرو

تو فقط می خوای بری بری هر جایی شده
رد پاهات توی برف چه تماشایی شده
قدمای اولت یکم آهسته تره
تو دلم گفتم خدا یعنی میشه که نره ؟
اینا تقصیر تو نیست من یکم کهنه شدم
من پیر و نخ نما من بیزار از خودم
وسطای راهی و توی این هوای سرد
تو دلم گفتم چرا به عقب نگاه نکرد

نرو نرو که دلم همش می گیره از من سراغ تو رو
نرو نرو که دلم همیش می گیره از من سراغ تو رو

بعد اون ندیدمت چقَدَر داد زدم
نه به گوشت نرسید هر چی فریاد زدم
مات و مبهوتم هنوز چه سرانجام بدی
تو یه دفتر سیاهو واسه من ورق زدی

نرو نرو که دلم همش می گیره از من سراغ تو رو
نرو نرو که دلم همیش می گیره از من سراغ تو رو

حباب

به کجای آسمون خیره شدی که غرورت داره کورت می کنه
این که آینده تو می بینی همش از گذشته ت داره دورت می کنه
اینکه یادت بره کی بودی قدیم ممکنه هر کسیو پس بزنه
یه حباب گنده می ترسه همش نکنه کسی بهش دست بزنه

یادته آرزو می کردی یه روز تو خیابون آدما بشناسنت
چه دری به تخته خورده که الان عینک دودی زدی نشناسنت
اون کلاه لبه دار گنده رو می کشی روی سرت نشناسنت
نشناسنت نشناسنت

ترست از اینه بفهمن که همش یه نمایش واسه دیده شدنه
یه ستاره ست که به خاطر غرور تا فراموش میشه سوسو می زنه
بیا فک کن که چرا چی شد الان ؟ تو رو هر جا که میری می شناسنو
از اضافه ی دلایی که شکست فرش قرمز زیر پات می ندازنو

تو که این مسیر سختو اومدی که هنوزم خستگیش تو تنته
هر چی گفتم با تموم تلخیاش یه تلنگر واسه ی بودنت

یادته آرزو می کردی یه روز تو خیابون آدما بشناسنت
چه دری به تخته خورده که الان عینک دودی زدی نشناسنت
اون کلاه لبه دار گنده رو می کشی روی سرت نشناسنت
نشناسنت نشناسنت

نمیزارم خسته شی

غماتو بذار از کنارم برو سراسر غروب و غم و غربتم
تلاش تو بی فایده ست قبل تو زمونه به زانو درآوردتم
تو محتاج یک لحظه آرامشی دیگه خستگی هاتو حاشا نکن
می خوام عمر این لحظه ها کم نشه برو این غروبو تماشا نکن

نمی ذارم از بودنم خسته شی بیا این تو این جاده پاشو برو
اگه ریشه هام پیر و کهنه ست ولی نمی ذارم از هم بپاشه تو رو.
نمی ذارم از هم بپاشه تو رو

نذار این زمونه شکستت بده نمی خوام که تسلیم تقدیر شی
من و مرگ من سرنوشت منه نمی خوام که پای دلم پیر شی
یه جور از کنارم برو تا بگن بگن یارت از سنگه و دل نداشت
تشکر نکن بابت رفتنت برو این فداکاری قابل نداشت

نمی ذارم از بودنم خسته شی بیا این تو این جاده پاشو برو
اگه ریشه هام پیر و کهنه ست ولی نمی ذارم از هم بپاشه تو رو
نمی ذارم از هم بپاشه تو رو

کی جای من اومده

گذشتن از جلوی چشمام دارن رد میشن آهسته
تو رویام تو رو می بینم یه رویای پر از غصه
با چشمای پر از اشکم بهت راهو نشون دادم
خودم گفتم برو اما به پاهای تو افتادم
تو آسون رد شدی رفتی تو کوران غم و سختی
منم رفتم پی کارم تو هم دنبال خوشبختی

گذشتن از جلوی چشمام دارن رد میشن آهسته
تو رویام تو رو می بینم یه رویای پر از غصه
با چشمای پر از اشکم بهت راهو نشون دادم
خودم گفتم برو اما به پاهای تو افتادم
تو آسون رد شدی رفتی تو کوران غم و سختی
منم رفتم پی کارم تو هم دنبال خوشبختی

کی توی قلبت جای من اومد اسممو از تو خاطر تو برد
کی بوده انقدر انقده راحت باعثش بود که خاطراتمون مرد
چی شده حالا که از این دنیا زندگی رو بدون من می خوای
چه جوری میشه چه جوری می تونی می تونی با خودت کنار بیای

یه جوری ریشه هام خشکید که انگار کار پاییزه
خزونه رفتنت انگار داره برگاشو می ریزه
یه جوری گریه می کردم که بارون بینشون گم بود
کاش این رویا از آغازش فقط خواب و توهم بود
یه جوری گریه می کردم که بارون بینشون گم بود
کاش این رویا از آغازش فقط خواب و توهم بود

کی توی قلبت جای من اومد اسممو از تو خاطر تو برد
کی بوده انقدر انقده راحت باعثش بود که خاطراتمون مرد
چی شده حالا که از این دنیا زندگی رو بدون من می خوای
چه جوری میشه چه جوری می تونی می تونی با خودت کنار بیای

بخند

هوس کردم بازم امشب زیر بارون و تو خیابون
به یادت اشک بریزم طبق معمول همیشه
آخه وقتی بارون میاد، رو صورت یه عاشق مثل من
حتی فرق اشک و بارون دیگه معلوم نمیشه

امشب چشای من مثل ابرای بهاره
نخند به حال من که حالم گریه داره
چرا گریم نمیتونه رو تو تاثیر بزاره؟
آره بخند! بخند که حالم خنده داره

این عشق یک طرفه من رو کشونده تو خیابونو
نمیخوام توی این خلوت کسی دور و برم باشه
نه پلکام روی هم میرن، نه دست میکشم از گریه
نه میخوام بند بیاد بارون، نه چتری رو سرم باشه

تنهایی

همون لحظه
همون موقع
با اون احوال خیلی بد
درست وقتی که میرفتی
دلم شور تو رو میزد
.همون وقت تو رو داشتم
. یهو از دست میدادم
. از اون شب
به خودم هرشب
چقدر لعنت فرستادم
چه کاری بود که من کردم
تو رو سوزوندم از ریشه
این اتیش همون روزه
که دامن گیر من میشه
رفتی که تنها بمونم با خودم
هیزم آتیش تنهایی شدم
باعث اون همه تنهایی منم
عاقبت باید که تنها میشدم
رفتی که تنها نمونم با خودم
هیزم اتیش تنهایی  شدم
باعث اون همه تنهایی منم
عاقبت باید تنها میشدم
توی این خونه ی متروک
دلم جون میده میمیره
شب هآش هم بی ستاره است
غروب اش  که نفس گیره
به تو بد کردم و الان
ببین  عاقبتم اینه
که تنها با دل تنگ ام دیگه ساکت نمیشینه
به تو بد کردم و الان
ببین عاقبت ام اینه
که تنها و دل تنگ ام
دیگه ساکت نمیشینه
به تو بد کردم اون روزا
که عشق ات رو نفهمیدم
که هر کاری باهات کردم
دارم تاوان اش رو میدم
رفتی که تنها بمونم با خودم
هیزم اتیش تنهایی شدم
باعث اون همه تنهایی منم
عاقبت باید تنها میشدم
رفتی که تنها بمونم با خودم
هیزم اتیش تنهایی شدم
باعث اون همه تنهایی منم
عاقبت…

تو که میدونی

تو که میدونی همه ی عمرو اونجا گذاشتم و رفتم
تو که میدونی بجز آغوش تو جایی نداشتم و رفتم
اگه رفتمو تو سراغمو نمیگیری هنوزم که هنوزه
اگه به جز خودم کسی نیست که دلش برای من بسوزه
نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم
نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم
نه نمیگفتم آخه تحمل غم منو نداری
نه نمیگفتم آخه میترسیدم بری تنهام بذاری
بگو فهمیدی وقتی میرفتم نگرون خودم نبودم
غمه آیندت بدجور نشسته بود توی همه ی وجودم
اگه تصویری که ازم توی ذهنت بودو و خرابش کرد به خاطر خودت
دیگه ازم نخوا که پیشت برگردم نه نمیدونی آخه همه ی غمامو به تو نگفتم
نه نمیدونی آخه نخواستم از چشم تو بیافتم نه نمیگفتم
آخه تحمل غمه منو نداری نه نمیگفتم
آخه میترسیدم بری تنهام بذار

هوایی شدی

من برعکس همه پشت خنده هام غمه

تو برعکس منی شادی و غمگین میزنی
ولی تو فوقش اخرش میگی کلاه رفته سرش
باشه کلاه رفته سرم ولی تورو از رو میبرم
خط و نشون کشیدم که خدایی نکرده دیدم
چشمام دیگه تورو نبینه اره دوری و دوستی همینه
خاطرات هنوز عزیزه ولی از فکری که مریضه
بهتره دوری باشه نه که یه عشق زوری باشه
هوایی شدی خواستی که قلبمو دورش کنی
دل تو دلت نبود بزنی ذوقمو کورش کنی
کار از کار گذشته دیگه نمیشه به روم نیارم
با بد و خوب تو ساختم ولی نه دیگه کشش ندارم
تو برعکس منی زیر حرفهات میزنی
من به موقعش یه کمی اره فوقش یه کمی
یه کمی کلاه رفته سرم وقتی بودی دور و برم
یکمی کلاه رفته سرم ولی تورو از رو میبرم
تو انگار تو نبردی ببین چه گرد و خاکی کردی
عشق تو عین درد اخ الهی برنگرده
حسی بهم نداشتی روز و شب واسم نذاشتی
تو ظاهر عشق و دوستی ولی دروغ های زیر پوستی

بیت آخر

حرفامو میشنوی از لابهلای شعر اینجوری بهتره
اما بدون هنوز شبهام بدون اشک محاله بگذره
بودی کنار من اما چه سوت و کور من بودم وخودم
با این همه ولی از گوشه  گیریات خسته نمیشدم
تو با خودم که هیچ با سایه ی منم حرفی نمیزدی
با این همه ولی به  شب نشینی دلم خوش اومدی
با این همه ولی به  شب نشینی دلم خوش اومدی
خوش اومدی…

از چی برات بگم وقتی نگفتنا با من اجین شده
حس میکنم دلم غمگین ترین دله روی زمین شده
روزا که میگذرن اما محاله که حسم عوض بشه
اخه هر شب یه ذره شعر روح خرابمو سمت تو میکشه
اخه هر شب یه ذره شعر روح خرابمو سمت تو میکشه
سمت تو میکشه ….
امشب قراره که باخاطرات تو
بازم بشینمو..باز دردودل کنم
باکاغذای شعر..صبحو ببینمو غرق خودم بشم
با قطره های اشک رو کاغذای خیس..
این بیت آخره…
اما همیشه شعر پایان قصه نیست
پایان قصه نیست!
پایان قصه نیست!
پایان قصه نیست!
پایان قصه نیست!

حافظ


نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش

عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد

باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم

آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او

اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم

بو که صاحب نظری نام تماشا ببرد


علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد

ترسم آن نرگس مستانه به یغما ببرد

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر

سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

جام مینایی می سد ره تنگ دلیست

منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است

هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد

حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار

خانه از غیر بپرداز و بهل تا ببرد
 

حافظ


روشنی طلعت تو ماه ندارد

پیش تو گل رونق گیاه ندارد

گوشه ابروی توست منزل جانم

خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد

تا چه کند با رخ تو دود دل من

آینه دانی که تاب آه ندارد

شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت

چشم دریده ادب نگاه ندارد

دیدم و آن چشم دل سیه که تو داری

جانب هیچ آشنا نگاه ندارد

رطل گرانم ده ای مرید خرابات

شادی شیخی که خانقاه ندارد

خون خور و خامش نشین که آن دل نازک

طاقت فریاد دادخواه ندارد

گو برو و آستین به خون جگر شوی

هر که در این آستانه راه ندارد

نی من تنها کشم تطاول زلفت

کیست که او داغ آن سیاه ندارد

حافظ اگر سجده تو کرد مکن عیب

کافر عشق ای صنم گناه ندارد
 

نمیدانم

 

نمیدانم میدانی که چقدر خنده هایم درد میکند

این روزها آدمها به دست هم پیر می شوند نه به پای هم

حافظ


جان بی جمال جانان میل جهان ندارد


هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد


با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم


یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد


هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است


دردا که این معما شرح و بیان ندارد


سرمنزل فراغت نتوان ز دست دادن


ای ساروان فروکش کاین ره کران ندارد


چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت


بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد


ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز


مست است و در حق او کس این گمان ندارد


احوال گنج قارون کایام داد بر باد


در گوش دل فروخوان تا زر نهان ندارد


گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان


کان شوخ سربریده بند زبان ندارد


کس در جهان ندارد یک بنده همچو حافظ


زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد

 

حافظ

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد

بنده طلعت آن باش که آنی دارد

شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی

خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد

چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب

که به امید تو خوش آب روانی دارد

گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا

نه سواریست که در دست عنانی دارد

دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی

آری آری سخن عشق نشانی دارد

خم ابروی تو در صنعت تیراندازی

برده از دست هر آن کس که کمانی دارد

در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز

هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

با خرابات نشینان ز کرامات ملاف

هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد

مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای

هر بهاری که به دنباله خزانی دارد

مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش

کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
 

حافظ


آن که از سنبل او غالیه تابی دارد

باز با دلشدگان ناز و عتابی دارد

از سر کشته خود می‌گذری همچون باد

چه توان کرد که عمر است و شتابی دارد

ماه خورشید نمایش ز پس پرده زلف

آفتابیست که در پیش سحابی دارد

چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک

تا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد

غمزه شوخ تو خونم به خطا می‌ریزد

فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد

آب حیوان اگر این است که دارد لب دوست

روشن است این که خضر بهره سرابی دارد

چشم مخمور تو دارد ز دلم قصد جگر

ترک مست است مگر میل کبابی دارد

جان بیمار مرا نیست ز تو روی سؤال

ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد

کی کند سوی دل خسته حافظ نظری

چشم مستش که به هر گوشه خرابی دارد
 

حافظ


مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد

نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد

عالم از ناله عشاق مبادا خالی

که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد

پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور

خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد

محترم دار دلم کاین مگس قندپرست

تا هواخواه تو شد فر همایی دارد

از عدالت نبود دور گرش پرسد حال

پادشاهی که به همسایه گدایی دارد

اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند

درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد

ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق

هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد

نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست

شادی روی کسی خور که صفایی دارد

خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند

و از زبان تو تمنای دعایی دارد
 

حافظ


هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد

خداش در همه حال از بلا نگه دارد

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته‌ات به دو دست دعا نگه دارد

گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد


صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی

ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد

چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت

ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری

که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد

غبار راه راهگذارت کجاست تا حافظ

به یادگار نسیم صبا نگه دارد
 

حافظ

هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است

که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد

لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست

بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را

که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان

که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است

که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد

صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس

بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
 

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دلداده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی :

از این عشق حذز کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت باد گران است!

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن. . .

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم

نتوانم . . .

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی

من نه رمیدم نه گسستم

باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

"حذر از عشق؟" ندانم

نتوانم . . .

 ...

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....

اشک در چشم تو لرزید

ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم

نگسستم نرمیدم

رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم

نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....

بی تو اما

به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

 

حافظ


دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

به خط و خال گدایان مده خزینه دل

به دست شاهوشی ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

غلام همت سروم که این قدم دارد

رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست

نهد به پای قدح هر که شش درم دارد

زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار

که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان

کدام محرم دل ره در این حرم دارد

دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل

به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری

که جلوه نظر و شیوه کرم دارد

ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
 

حافظ


هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد

سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد

حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است

کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد

دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است

که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد

لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست

بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را

که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد

چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان

که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد

بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است

که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد

صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان

که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد

و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس

بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
 

حافظ


آن کس که به دست جام دارد

سلطانی جم مدام دارد

آبی که خضر حیات از او یافت

در میکده جو که جام دارد

سررشته جان به جام بگذار

کاین رشته از او نظام دارد

ما و می و زاهدان و تقوا

تا یار سر کدام دارد

بیرون ز لب تو ساقیا نیست

در دور کسی که کام دارد

نرگس همه شیوه‌های مستی

از چشم خوشت به وام دارد

ذکر رخ و زلف تو دلم را

وردیست که صبح و شام دارد

بر سینه ریش دردمندان

لعلت نمکی تمام دارد

در چاه ذقن چو حافظ ای جان

حسن تو دو صد غلام دارد
 

حافظ


دلی که غیب نمای است و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

به خط و خال گدایان مده خزینه دل

به دست شاهوشی ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان

غلام همت سروم که این قدم دارد

رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست

نهد به پای قدح هر که شش درم دارد

زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار

که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان


کدام محرم دل ره در این حرم دارد

دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل

به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری

که جلوه نظر و شیوه کرم دارد

ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست

که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد
 

سرش می شه ٬ سرم نشد

 

کاش که عشق و عاشقی ٬ جوون و پیر سرش می شد

اونی که خیلی دوسش دارم ٬ اسیر سرش می شد

کاش دلی که نمیدونم چرا قسمتم شده

آدم پر حیا و سر به زیر سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش که بلا سرش می شد

معنی واژه ی تلخ مبتلا سرش می شد

اونی که همش منه ٬ دوس نداره تا ما باشیم

واژه ی رسمی و سنگین شما سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش کمی شب سرش می شد

عاشقی با احترام و با ادب سرش می شد

عمریه تو حسرت گرمی دستاش می سوزم

اونی که منو سوزونده کاش که تب سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش آرزو سرش می شد

معنی جمله ی ناز تو بگو سرش می شد

حرفامو که میدونم ٬ بخوام نخوام گوش نمیده

لااقل کاش تو قصه گفتگو سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش گل یاس سرش می شد

صفری که هدیه ی اونه تو کلاس سرش می شد

کاش یه لحظه خودشو فقط به جای من میذاشت

شوق درد عاشقای بی حواس سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش آسمون سرش می شد

جز دو رنگی ٬ یه کم از رنگین کمون سرش می شد

عمریه بهش میگم دیوونتم ٬ سکوتو هیچ نه که عاشقشم بشه ٬ کاش که جنون سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش که وفا سرش می شد

شمع و پروانه و فانوس و خدا سرش می شد

نمی خوام تمام حرفامو بفهمه لااقل

کاش خود دوست دارم ٬ جدا جدا سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش می میرم سرش می شد

واسه خاطر تو ماهو می گیرم سرش می شد

یه جوری زمزمه می کنه که از پیشش برم

لااقل کاش نمیشه ٬ کاش نمیرم سرش می شد

ای کاش اون فقط یه کم در به دری سرش می شد

اینکه می میره دل از بی خبری سرش می شد

کاش همه رنگایی که خودش می خواد و نمیدید

یه کمی رنگ من خاکستری سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش که سفر سرش می شد

رفتن و هجرت و کوچ و بال و پر سرش می شد

نه دوسم داره ٬ نه میگه دوست نداشته باشمش

کاش یه بار منم به همرات ببر ٬ سرش می شد

اونی که عاشقشم کاش که جواب سرش می شد

میون هر کی که داره ٬ انتخاب سرش می شد

کاش جای خیلی چیزا که بلده فقط یه کم

عشق این عاشق و بی حد و حساب سرش می شد

کاش یه کم . . . منو نگاه کن ٬ تو وفا سرت می شد ؟

شمع و پروانه و فانوس و خدا سرت می شد ؟

من خودم یه وقتا دیدم نگران من میشی

ترس و کهکشان و گیتار و دعا سرت می شه ؟

ببینم قایم نکن خیلی چیزا سرت می شه

بدی و ز شتی قلب آدما سرت می شه

واسه ی همینه که خوب داری بازی می کنی

که همین حرفایی که زدم کجا سرت می شه

تو تمام دردامو سرت میشه ٬ سرت میشه

نه که حالا ٬ از اون اول همیشه سرت می شه

می دونی عاشقتم ٬ دلم برات شور می زنه

ولی بیشتر از می خوامش ٬ نمی شه سرت می شه

من می رم ٬ حرفای من یه روزی باورت می شه

شعر من کلید قفل زرد دفترت می شه

اما هر چی که شدی ٬ رسیدی به هرجا بدون

گفته بودم تو قد فرشته ها سرت می شه

من که هرچیزی نوشتم از تو باز سرم نشد

اینکه شاید نباشم کنار تو باورم نشد

فکرامو کرده بودم خواستم همین حالا برم

نذارش پای دروغ ٬ آره نشد برم ٬ نشد

یک دروغ طولانی

 

آسمونا پرستاره                                 همه فصلامون بهاره

روی هر بام و دیواری                           پر عکس یادگاری

کهکشونا پر ماهه                              خبرای خوش تو راهه

پشت هر پنجره گلدون                       خونه هامون پر مهمون

کلبه ها پر چراغه                              گلای شب بو تو باغه

ساحل دریا پر از نور                           غصه از قلبای ما دور

باغچه ها پر ترانه                              پر شعر عاشقانه

چمدونا پر سیبه                               وسوسه چه بی نصیبه

شهر و کوچه پر بارون                        قصه ی لیلی و مجنون

ایوونا پر قناری                                 نه فراری ٬ نه حصاری

طاقچه ها خونه ی شمعدون              مهربونیا فراوون

یه قرار خیلی ساده                         زیر بید پیر جاده

وعده مون هرجا که خورشید             بیشتر از همیشه تابید

نمی ذارم

 

نمی ذارم تو رو از من بگیرن

حتی تو عالم عکس و نقاشی

روی پیشونی سرنوشتته

تو باید فقط مال خودم باشی

نمی ذارم که تو رو بدزدنت

جای تو فقط رو چشمای منه

توی فال من فقط اسم توئه

کسی که چشاش مث تو روشنه

نمی ذارم این همه خاطرمون

پنهونی کنج یه خورجین بمونه

قسمت طالع تو سفر بشه

واسه من یه درد سنگین بمونه

نمی ذارم اونا که کم عاشقن

من و از خیال تو جدام کنن

نمی ذارم تو بری که آدما

همشون با سرزنش نگام کنن

نمی ذارم توی خلوتت کسی

بیاد و با شادی با تو دس بده

اون باید لذت این دس دادنو

به من و خاطره ی تو پس بده

نمی ذارم کسی جز خودم یه روز

با تو و با رویاهات کنار بیاد

تازه از تولد تو حق داره

توی هر پس کوچه ای بهار بیاد

نمی ذارم که نوازش کسی

سب ناز مژه هاتو خواب کنه

نمی ذارم خونه ی آرزومو

کسی با اومدنش خراب کنه

نمی ذارم یه غریبه با نگاش

پادشاه دل بی ریات بشه

من میخوام خودم پسرتشت کنم

نمی ذارم که کسی خدات بشه

نمی ذارم به بهونه ی کسی

عشق و دنیای منو یادت بره

تو یه عمره دیگه زیبای منی

با یه دنیا اعتماد و خاطره

نمی ذارم تو رو صیدت بکنن

نمی ذارم که تو از پیشم بری

ولی توی سرنوشتم ٬ می بینم

تو نمی مونی پیشم ٬ مسافری

نمی ذارم جای من کسی شبا

بالای سرت لالایی بخونه

نمی ذارم دلی که مال منه

پیش بیگانه امونت بمونه

این نذاشتن چقدر خوبه ٬ ولی

آخه من که اختیاری ندارم

تصمیما رو همیشه تو میگیری

من چجوری میتونم که نذارم

تازگی خیلی سفارش می کنی

می گی کم کم دیگه وقت رفتنه

زیبا جون تو می خوای از پیشم بری ؟

از تو انقدر فقط سهم منه ؟

نمی خوای جواب بدی من می دونم

داشتن زیبا یه کار ساده نیست

مریمت شرایط و لیاقتش

واسه ی یه مژتم آماده نیست

ترس رفتنت دیوونم می کنه

ولی این دیوونه که کاره ای نیست

زیبا چش به رات می مونم همیشه

تنها دل خوشیم اینه چاره ای نیست

ماجرای دوتا گل سرخ

 

گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش

دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بود

جای یارش چه قدر تو این غریبی خالی بود

یادش افتاد که یه روز یه باغبون دو بوته داشت

یه بهار اون دو تا رو کنار هم تو باغچه کاشت

با نوازشای خورشید طلا قد کشیدن

قصشون شروع شد و همش به هم می خندیدن

شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود

عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود

روزای غنچگیشون چه قدر قشنگ و خوش گذشت

حیف لحظه هایی که چکید و مرد و برنگشت

گلای قصه ی ما ٬ اهالی شهر بهار

نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار

فک می کردن همیشه مال همن تا دم مرگ

بمیرن ٬ با هم میرن از غم باد و تگرگ

یه روز اما یه غریبه اومد و آروم و ترد

یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد

اون یکی قصه ی این رفتنو باور نمی کرد

تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد

گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر

هرکدوم یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر

هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود

چی می شد اگه تو دنیا ٬ قصه ی سفر نبود

قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس

ما یاسا ٬ پونه ها ٬ اطلسیا ٬ رازقیاس

که فقط تو کار دنیا ٬ دل سپردن بلدن

بدون اینکه بدونن ٬ خیلیلا خیلی بدن

یکیشون حالا تو گلدون سفال ٬ خیلی عزیز

اون یکی برده شده واسه عیادت مریض

چه قدر به فکر هم اما چه قدر در به درن

اونا دیگه تا ابد از حال هم ٬ بی خبرن

روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره

این بلاها رو سر خیلی کسا در میاره

بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره

توی هر محکمه کلی برگ و پرونده داره

این یه قانون شده که چه تو زمستون ٬ چه بهار

نمیشه زخمی نشد از بازیای روزگار

اگه دست روزگار گلای ما رو نمی چید

حالا قصه با وصالشون به آخر میرسید

ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه

خوبا رو کنار هم میاره ٬ بعدم میچینه

کاش دلایی که هنوزم میتپن واسه بهار

در امون بمونن از بازیای تلخ روزگار

وقتی کسی رو دوست داری

 

وقتی کسی رو دوس داری ، حاضری جون فداش کنی 

 حاضری دنیا رو بدی ، فقط یه بار نیگاش کنی

به خاطرش داد بزنی ، به خاطرش دروغ بگی

رو همه چی خط بکشی ، حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته ، حاضری دنیا بد باشه 

 فقط اونی که عشقته ، عاشقی رو بلد باشه 

 قید تموم دنیا رو به خاطر اون می زنی

خیلی چیزا رو می شکنی ، تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری از دوستای امروز و قدیم 

 اما صداشو بشنوی ، شب ، از میون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه ، پیش چشای اون گرو

فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو

حاضری هرچی دوست نداشت ، به خاطرش رها کنی 

 حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی

حاضری حرف قانونو ، ساده بذاری زیر پات 

 به حرف اون گوش کنی و به حرف قلب با وفات 

 وقتی بشینه به دلت ، از همه دنیا می گذری 

 تولد دوبارته ، اسمشو وقتی می بری

حاضری جونتو بدی ، یه خار توی دساش نره 

 حتی یه ذره گرد و خاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر

 اما نبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر 

 حاضری هرجا که بری به خاطرش گریه کنی 

 بگی که محتاجشی و به شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر خواستن اون دیوونه شی

 رو دست مجنون بزنی ، با غصه ها ، همخونه شی

حاضری مردم همشون تو رو با دس نشون بدن

دیوونه های دوره گرد واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو به خاطرش خراب کنن

کار تو به کسی بدن ، جات اونو انتخاب کنن

با همه میبینمت ٬ با همه کس

 

ندارم بشنومت از این و اون

 ببینم عکستو تو آلبوم عکس دیگرون

نمیتونم ببینم با همه مهربونیتو

با منی که یه عمریه دیوونتم ٬ نا مهربون

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

 تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم تو رویای کسی باشی

دنیای منی ٬ محاله دنیای کسی باشی

عمریه داد می زنم زیبا فقط مال منه

 نمی تونم ببینم تو زیبای کسی باشی

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم ٬ زیبا چقدر سفر میری

به خدا رو کره زمین باشی هدر میری

می دونم ٬ توی قایم باشک تلخ روزگار

یه روز از دست چشای این دیوونه در میری

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم همه تو رو نشون می دن

وقتی که میبیننت ٬ دستاشونو تکون می دن

 قیمت ناز نگات ٬ هرچی باشه من می خرم

 بقیه رد می شن و همه می گن گرون می دن

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

 تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

 دیگه طاقت ندارم توام منو دوس نداری

 خودتم از همه بیشتر منو تنها میذاری

 می دونی نه روزگار ٬ نه مردمش ٬ نه تو ٬ نه عشق

 قدیما به این می گفتن ٬ غریبی ٬ بدبیاری

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم بخونمت تو هر غزل

 گل ارکیده بیارن واسه تو بغل بغل

 تو که بهتر می دونی ٬ هیچکس دیگه نمی گفت

به چشای مثل ماه نازنین تو ٬ عسل

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

 دیگه طاقت ندارم پروانه هات فراوونن

 اونا از دیوونگیم بی خبرن ٬ نمیدونن

اما من یه روز میام انقده فریاد میزنم

 تا برن تمام عاشقایی که تو میدونن

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

 تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

 دیگه طاقت ندارم بپیچه موجای صدات

کسی عکسی داشته باشه از طلوع خنده هات

 نمی خوام حتی کسی یه شاخه گل بهت بده

 همه ی گلا رو من یه روز میریزم زیر پات

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

 تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم همه تو رو طلب کنن

 از آتیش عشق تو یا بسوزن یا تب کنن

مگه من مرده باشم که بذارم چندتا دیگه

 روزشونو به هوای دیدن تو شب کنن

 با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم ببینمت با دیگری

دسای کسی باشه تو اون دسای مرمری

نمی تونم ببینم من دیوونت باشم و تو

 بی تفاوت از کنار یه دیوونه بگذری

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم دنیا برام جهنمه

عکساتو همیشه میبینم تو دستای همه

تو بیا و محض خاطر کسی که دوس داری

بگو که عاشق تر از هرکسی که دیدی ٬ مریمه

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم

دیگه طاقت ندارم ٬ با خیلیا نس می دی

خیلی راحت با غریبه آشناها دس می دی

 می دونم اگه یه ذره دیگه ایراد بگیرم

همه ی شعرا و نامه های من رو پس می دی

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم دلم برات تنگ شده

غم تو رو شونه هام یه کوهی از سنگ شده

تو صدات یه چیزیه خیلی منو میترسونه

حتی من بهم میگه مهر تو کمرنگ شده

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم تو نمیخوای ببینمت

گل من فک میکنی میخوام بیام بچینمت

دوس دارم یه وقت کوتاه بذاری برای من

توی لحظه های فیروزه ای و ناب و کمت

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه طاقت ندارم دلم یه گوله آتیشه

گل من تو هم که دائم میگی اینجور نمیشه

حق داری ٬ من دیوونم تو که گناهی نداری

نمی تونی بسوزی پای یه عاشق همیشه

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

دیگه هم تو کار داری هم ماجرا طولانیه

هوای چشم منم ابریه و طوفانیه

زیبا جون اگر یه وقت حرفی زدم به دل نگیر

اوج دیوونگیا تو بیتای پایانیه

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

شنیدم امسال دیگه میخوای بیای تولدم

کلی شرمنده ی این حرفایی که زدم شدم

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

چه بیای و چه نیای من همیشه شرمندتم

همیشه مزاحم اخم و نگاه و خندتم

میدونی عاشقتم به این دلیله که همش

نگران حالا و گذشته و آیندتم

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

زیباجون اینو بذار تو برگه های چکنویس

نمیگم نخون ٬ بخون و بعدشم روش بنویس

اگه خوب نگاه کنی ٬ میبینی که مونده رو اون

رد اشک دوتا چشم عاشق و ابری و خیس

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

زیباجون منو ببخش ٬ عاشقتم اما بدم

توی این دنیا ٬ فقط دیوونگی رو بلدم

من میمیرم واسه هرچی که بگی هرچی بخوای

به دلت نگیر که این حرفو یه عالمه زدم

با همه میبینمت با همه کس به جز خودم

تقصیر من چیه که عاشق چشم تو شدم ؟

نمیدونن تو بهانه ی منی

 

همه میگن تو منو دوس نداری

همشون پشت سر تو بد میگن

نمیدونن تو از آسمون میای

خودشون اهل یه دنیای دیگن

همه میگن اسمشه تو با منی

توی قلب تو یه کم جا ندارم

روی اسم تو باید خط بکشم

برم و چشماتو تنها بذارم

اونا از چشمای تو بی خبرن

نمیدونن که نگات نفس داره

اونا غافلن که چشم روشنت

توی نور ماه نقره دس داره

همه دوس دارن ازت دس بکشم

همشون بهم میگن دیوونه ای

نمیدونن تو برام بهانه ای

معنی شعرای عاشقانه ای

همه میگن پیش اون کسی برو

که یه کم قدر نگاتو بدونه

همه با دس هی منو نشون میدن

میگن این دیوونه سا این همونه

تو رو با خیلیا دیدن همشون

هی میگن تو بی وفایی میکنی

به منم میگن داری محبت و

از چشای اون گدایی می کنی

ولی من به اونا گوش نمیکنم

تو تمام هستی و بهانمی

توی سایه روشنای شعر و درد

تو اهورایی ترین ترانمی

همه میگن یکی از همین روزا

واسه ی همیشه از پیشم میری

جلوی چشمای بی قرار من

یکی دیگه رو تو آغوش میگیری

اما من باورشون نمی کنم

اونا از عمق دلت بی خبرن

تو روی ابرای آسمونی و

اونا اینجا تو زمین پشت درن

راز چشماتو ولی من میدونم

میشینم تا تو مال خودم بشی

میمیرم تا از یه راه دور بیای

باز بهونه ی تولدم بشی

حال و هوای داشتنت

 

هوایی که تو توش نفس می کشی

عطر گلش به آسمون می رسه

کسی که دیوونه ی چشمات میشه

مثل من آخر به جنون می رسه

جاده ای که تو توش قدم میذاری

تا کهکشون راه شیری میره

به هر کی مثل من نگا بندازی

یه عمری قلبش به اسیری میره

اتاقی که خواباتو توش می بینی

بدون اینکه بدونی بهشته

زیبا نمی دونم چرا یه جوری

اسم تو رو خدا با من نوشته

شاخه گلی که تو می گیری دستت

تو هیچ خزونی دیگه خم نمی شه

زیبا بذار هرچی که خواستن بگن

از عشق من به تو که کم نمی شه

آب زلالی که ازش می نوشی

حس می کنه زود رسیده به دریا

قطره ی آبم دیگه خوب می فهمه

دریا یعنی تو یعنی عشق زیبا

سقفی که بالای سرت می شینه

چه قد به بالا بودنش می نازه

اون تنها سقفیه که توی دنیا

بازی و آسمون بهش می بازه

فقط یه خطشو برات نوشتم

زیبای ماه من اینا بهانس

اینا همه گذشتن از جنونه

اینا همش رد شدن از ترانس

به کل آدما حسودیم می شه

شاید یه بار اسم تو رو بیارن

به اونا که زیبا می خوام بدونی

اندازه ی من تو رو دوس ندارن

اونی که تو قاموس ناز چشامت

دلت می خواد بهش بگی دخالت

یه جور جنونه که حالا پزشکا

بهش می گن گذشتن از حسادت

اینو نوشتم که بگو عزیزم

همین حالا چه امروز و چه فردا

بدون اعتنا به حرف مردم

دیگه می خوام سر بذارم به صحرا

برم یه جای دور خیلی نزدیک

یه جایی پشت عقده های دنیا

برم یه جا دنبال تو بگردم

دنبال تو دنبال عطر زیبا

انقد برم که مردم زمونه

بدون حد و مرز و حرف و قانون

به مریمی که عاشق زیبا شد

بگن توی کتاب و قصه مجنون

زیبا چرا من اینجوری نوشتم

تو هم مث من داری می گی دوری ؟

می گی تحملش کنم تا آخر

زیبا ولی نمیگی که چجوری ؟

زیبا میگی وصال تو عاشقی نیس

یه روز صداتو نشنوم می میرم

اما نه هرچی تو بگی همیشه

خیال بکن حرفمو پس می گیرم

من می دونم یه روز گرم ابری

از پیش من می ری واسه همیشه

به قول تو این کار سرنوشته

نه و نمی خوام سرش نمی شه

مث نسیم اولای پاییز

با طالعت می ری و من می مونم

بی خبر از اون مقصد طلاییت

مث دیوونه ها برات می خونم

هرجا با هرکی توی دنیا بری

دلم عجیب هواتو کرده زیبا

اول اسم نازتم نمیدم

به لشکر ستاره های دنیا

تو گفتی عاشقی رسیدنی نیست

درست مث رویای من که کاله

مث صریحی تو یه مرزی داری

شکستن ضریح تو محاله

زیبا فقط یه چیز دیگه مونده

اینکه می گم تمام آرزومه

بگی می دونی من چقد دیوونم

فقط همینو بدونی تمومه

تو مخمل صورتی خیالم

سر تو هر لحظه سر پادشاس

خیال چشمای قشنگ تو تخت

عادت و این حرفا مال آدماس

کسی که عاشق تو شد یه روزی

همه می گفتن یه ذره آدمه

حالا می گن مجنون عشق زیباست

توی شناسنامه ولی مریمه 

زیبا نرو میری ولی دیوونت

یه روزی ثابت می کنه به دنیا

که آدما واسه جواب گرفتن

فقط باید برید سراغ زیبا

دو دیقه بعد یه تماس کوتاه

یک شب نرم و خنک پاییزی

زیبا جونم کاش که یکی می فهمید

چه قد دوست دارم چه قد عزیزی

لالایی بی لالایی

 

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر میخوابه با نغمه ی جدایی

ای پونه ها ٬ اقاقیا ٬ شقایقای خسته

کبوترا ٬ قناریا ٬ جغدای دل شکسته

قصه ی کهنه ی شما آخر اونو نخوابوند

ترس از لولو مرده دیگه پشت درای بسته

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

بارونای ریز و درشت و عاشق بهاری

ماه لطیف و نقره ای ٬ عکسای یادگاری

آسمون خم شده از غصه ی دور دریا

شبای یلدا پر از هق هق و بی قراری

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

روز و شبای رد شده چه قدر ازش شنیدید

چه لحظه هایی که اونو تو پیچ کوچه دیدید

وقتی که چشماشو می بست ترانه ته می کشید

چه قدر برای خواب اون بی موقع ته کشیدید

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

آدمکای آرزو ٬ ماهیای خاطره

دیگه صدایی نمی یاد از شیشه ی پنجره

دیگه کسی نیست که بهش هزار و یک شب بگم

رفت اونی که از اولم همش قرار بود بره

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

برف سفید پشت بوم بی چراغ خونه

دو بیتیای بی پناه خیلی عاشقونه

دیدید با چه یقینی دائم زیر لب می گفتم

محاله اون تا آخرش کنار من بمونه

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

پروانه ها بسوزید و دور چراغ بگردید

شما دیگه رو حرفتون باشید و برنگردید

یه کار کنید تو قصه های بچه های فردا

نگن شما با آبروی شمعا بازی کردید

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

تمام شب ها شاهدن ٬ چیزی براش کم نبود

قصه های تکراری تو هیچ جای حرفم نبود

ستاره ها خوب می دونستن که براش می میرم

اندازه ی من کسی عاشقش تو عالم نبود

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

از بس نوشتم  آخرش آروم و بی خبر ٬ رفت

نمی دونم همینجاهاس یا عاقبت سفر رفت

یه چیزی رو خوب می دونم این که تمام شعرام

پای چشای روشنش بی بدرقه ٬ هدر رفت

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

لالاییا مال اوناس که عاشقن ٬ دل دارن

شب و می خوان ٬ با روز و با شلوغی مشکل دارن

کسایی که هرچی که قلبشون بگه گوش میدن

واسه شراب خاطره ٬ کوزه ای از گل دارن

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

دیگه شبای بارونی ٬ چشم من ابری تیره

با عکس اون شاید یه ساعتی خوابم می بره

منتظر هیچ کس نیستم تا یه روزی بیاد

با دستاش آروم بزنه به شیشه ی پنجره

دیگه براش نمی خونم ٬ لالایی بی لالایی

انگار راحت تر می خوابه با نغمه ی جدایی

ته دلم همش می گه اگه بیاد محشره

دلم با عشقش همه ی ناز اونو می خره

من نگران چشمای روشنشم یه عالم

یعنی شبا بی لالایی راحت خوابش می بره ؟

من حرفمو پس می گیرم باز می خونم لالایی

اگه بیاد و نزنه ٬ باز ساز بی وفایی

انقدر میخونم تا واسه همیشه یادش بره

رها شدن ٬ کنار من نبودن و جدایی

لالالالایی شبای ساکت و پرستاره

کاش کسی پیدا بشه ازش برام خبر بیاره

آرزومه یه شب بیاد و با نگاهش بگه

کسی رو جز من توی این دنیای بد نداره

...

 

دل من یه قفله اما دست تو مثل کلیده

می خوام از تو بنویسم کاغذام همش سفیده

یه سوال عاشقونه بگه هرکسی می دونه

اونکه دادم دلو دستش چرا دل به من نمی ده ؟

چه قدر دعا کنم من خدا رو صدا کنم من

دست من به آسمونه نیمه شب دم سپیده

گفتم از عشق تو می خوام سر بذارم به بیابون

گفت تو عاقل تر از اینی این کارا از تو بعیده

التماس کردم که یک شب لااقل بیا تو خوابم

گفت که هذیون رو تموم کن انگاری تبت شدیده

گفتم آرزو دارم تو مال من بشی یه روزی

گفت تو این دنیای بی رحم کی به آرزوش رسیده

اونی رو که دوست نداری دنبالت میاد تا آخر

اونی که دنبالشی تو چرا دائم ناپدیده

تو از اون روزی که رفتی دل من دیوونه تر شد

رنگ من که هیچی زیبا رنگ آسمون پریده

سرنوشت گریه نداره خودت این رو گفتی اما

تو دل من نمی دونم چرا باز یه کم امیده

تو من رو گذاشتی رفتی اما می خوام بنویسم

چه قدر واسم عزیزه اون که از من دل بریده

غصه نخور مسافر

غصه نخور مسافر اینجا ما هم غریبیم

از دیدن نور ماه یه عمره بی نصیبیم

فرقی نداره بی تو بهارمون با پاییز

نمی بینی که شعرام همه شدن غم انگیز ؟

غصه نخور مسافر اونجا هوا که بد نیست

اینجا ولی آسمون اشک ریختنم بلد نیست

غصه نخور مسافر فدای قلب تنگت

فدای برق ناز اون چشای قشنگت

غصه نخور مسافر تلخه هوای دوری

من که خودم می دونم که تو چقد صبوری

غصه نخور مسافر بازم میای به زودی

ما رو بگو چه کردیم از وقتی تو نبودی

غصه نخور مسافر غصه اثر نداره

از دل تو می دونم هیچکی خبر نداره

غصه نخور مسافر رفتیم تو ماه اسفند

اردیبهشت که بیاد تو برمیگردی ٬ لبخند

غصه نخور مسافر تولد دوباره

غصه نخور مسافر غصه نخور ستاره

غصه نخور مسافر غصه کار گلا نیس

سفر یه امتخانه به جون تو بلا نیس

غصه نخور مسافر تو خود آسمونی

در آرزوی روزی که بیای و بمونی