گزیده ای از اشعار عراقی
از سوز بی دلانت مالک خبر ندارد با عیش عاشقانت رضوان چکار دارد؟
در لعل توست پنهان صد گونه آب حیوان از بی دلی لب من با آن چکار دارد؟
هم دیده ی تو باید تا چهره تو ببیند کنجا که آن جمال است انسان چه کار دارد؟
وهم دهان تنگت هرگز نشان نیابد با خاتم سلیمان شیطان چکار دارد؟
جان من از لب تو مانا که یافت ذوقی ورنه خیال جاوید با جان چکار دارد؟
دل میتپد که بیند در دیده روی خوبت و نه برید زلفت پنهان چکار دارد؟
عاشق گر از در تو نشنید مرحبایی چون حلقه بر در تو چندان چکار دارد؟
گر بر دردت نیایم شاید که باز پرسند: پوسیده استخوانی با خوان چکار دارد؟
در دل که عشق نبود معشوق کی توانی یافت؟ جایی که جان نباشد جانان چکار دارد؟
در دل غم عراقی و آنگاه عشق باقی در خانه ی طفیلی مهمان چکار دارد؟
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.