پرتو عشق
عشق اگر بال گشاید به جهان، حاکم اوست
گر کند جلوه در این کوْن و مکان، حاکم اوست
روزی ار رُخ بنماید ز نهانخانه خویش
فاش گردد که به پیدا و نهان، حاکم اوست
ذرّه ای نیست به عالم که در آن عشقی نیست
بارک اللّه که کران تا به کران، حاکم اوست
گر عیان گردد روزی، رخش از پرده غیب
همه بینند که در غیب و عیان، حاکم اوست
تا که از جسم و روان بر تو حجاب است حجاب
خود نبینی به همه جسم و روان، حاکم اوست
من چه گویم؟ که جهان نیست بجز پرتو عشق
ذوالجلالی است که بر دهر و زمان، حاکم اوست
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۱ ساعت توسط محسن دهباشی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.