روزی مردی هوس باز، زیبارویی را در راه دید. زیبایی دختر سبب شد که مرد به شدت عاشق

 و خواهان او شود. چون دختر اظهار علاقه او را شنید، خندید و به او گفت هم اکنون خواهر

من از راه می رسد که بسی زیباتر از من است. مرد بوالهوس، چون سخنان دختر را شنید،

 وسوسه شد و به راه نگریست،اما کسی را ندید. مرد که پی به منظور دختر برده بود، از

اشتباه خویش پوزش خواست. دختر بر سر او فریاد کشید وگفت: سخنان بیهوده می گویی.

عاشق راستین، تنها به معشوق خود می نگرد و تنها به او می اندیشد و دلش از غیر او فارغ است.