داستانک
روزی مردی هوس باز، زیبارویی را در راه دید. زیبایی دختر سبب شد که مرد به شدت عاشق
و خواهان او شود. چون دختر اظهار علاقه او را شنید، خندید و به او گفت هم اکنون خواهر
من از راه می رسد که بسی زیباتر از من است. مرد بوالهوس، چون سخنان دختر را شنید،
وسوسه شد و به راه نگریست،اما کسی را ندید. مرد که پی به منظور دختر برده بود، از
اشتباه خویش پوزش خواست. دختر بر سر او فریاد کشید وگفت: سخنان بیهوده می گویی.
عاشق راستین، تنها به معشوق خود می نگرد و تنها به او می اندیشد و دلش از غیر او فارغ است.
+ نوشته شده در شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۱ ساعت توسط محسن دهباشی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.