گزیده ای از اشعار شهریار
به تیره بختی خود کس ندیدم و نشنیدم ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
برای گفتن با دوست شکوه ها بدلم بود ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم
وگر نگاه امیدی به سوی هیچکسم نیست چرا تیر ندامت بدوخت چشم امیدم
رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسان که من به اهل صفا و مروتی نرسیدم
گناه اگر رخ مردم سیه کند من مسکین به شهر روسیهان شهریار روی سپیدم
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۰ ساعت توسط محسن دهباشی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.