گزیده ای از اشعار شهریار
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
دیریست که چون هاله همه دور تو گشتم تا باز شوم از سرت ای مه به نگاهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
در آرزوی جلوه ی مهتاب جمالش یا رب گذراندیم چه شب های سیاهی
یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۰ ساعت توسط محسن دهباشی
|