خدا نشسته كه یك روز كشف تان بكند
خدا نشسته كه یك روز كشف تان بكند
بدین وسیله دلش را مگر جوان بكند
هرآنكه منكر اعجاز چشم های تو است
بگو بیاید و یكبار امتحان بكند
غزل شده ست «نمك گیر » تا كه بغض مرا
به خنده های «ملیح » تو میهمان بكند
زبان به لكنت افتاده، لكنتی ابدی
كه شرح منظره ی عشق را بیان بكند
خدا به چادر مشكیت زل زده... وَ تنت
كه ماه را وسط شب به آسمان بكند
فرشتگان مقرّب سیاه مست شوند
اگر كه چشم شما را در استكان بكند!
خطوط گیج تنت سال هاست منتظر است
كه راز خلقت احساس را عیان بكندش
+ نوشته شده در شنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۵ ساعت توسط محسن دهباشی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.