ديوار مست و پنجره مست و اتاق مست!

اين چندمين شب است که خوابم نبرده است

 

رؤيای « تو » مقابل « من » گيج و خط خطی

در جيغ جيــــغ گردش خفـّاشهای پست

 

رؤيای « من » مقابل « تو » - تو که نيستی!-

[ دکتر بلند شد... و مرا روی تخت بست ]

 

دارم يواش واش... که از هوش می رَ...رَ...

پيچـيده توی جمجمه ام هی صدای دست

 

هی دست ، دست می کنی و من که مرده ام

مردی که نيست خسته شده از هرآنچه هست!

 

يا علم يا که عقل... و يا يک خدای خوب...

- « بايد چه کار کرد ترا هيچ چی پرست؟! »

 

من از...کمک!...هميشه...کمک!...خسته تر... کمک!!

[ مامان يواش آمد و پهلوی من نشست ]

 

- « با احتياط حمل شود که شکستنيـ ... »

يکهو جيرينگ! بغض کسی در گلو شکست!