سقوط تشتك نوشابه، نگاه خسته ی همراهی

تو عاشقانه نمی خواهم! من عاشقانه نمی خواهی!

 

عبور تند خیابان از دو لنز و یك كت و یك شلوار

عبور تیركمان از یك ستاره ی مثلاً واهی

 

و خانه ای پر از آیینه... و دود، دود، كشیدن، دود

و پرده های بدون اسم... و كودكان سرِ راهی

 

صدای ملتهب یك ضبط... صدای منتظر دریا

و شهر زنده ی با خانم... و آب مرده ی بی ماهی

 

بقرص گیجی روزت را كه می تو را كه نفهمیدند!

چه هیچ خیس نمی فهمی چه هیچ هیچ شماها هی...!!

 

زنی كه گم شده از دیروز، زنی كه گم شده از فردا

چه عصر دلتنگِ سختی! چه صبح پیرِ جانكاهی!

 

تو را به سمت خودش می برد دهان سرد خیابانت

چه انتخاب پر از میلی، چه هرزه رفتن دلخواهی

 

سقوط شیشه ی بی الكل، بهار، پنجره،استفراغ!

دلت گرفته از این دنیا، دلت برای خودت گاهی...