اکنون برآ،
اکنون از اين راه
که به راهِ رهايی آمده‌ای
هزاره‌ی گيج را
به گهواره‌ی آسمان بسپار.
با سُرنای صبح
بر جبين جهان برآ،
ترکه بر دُهلِ دريا بزن!
گوش کن ای حضور
سرانجام اين گريسته‌ی بی‌پناه
کلمات کهنسالِ خود را
به دريا خواهد رساند.
پس برآ
ای باغ،
ای شيئی الحياتِ دليل!
تو ... ضمير زبان منی
از اين راه
که رهايی آدمی‌ست