تلاطم
پرم از حس تنهایی،بگو گاهی تو اینجایی بگو گاهی توهستی و تو ازحالم خبر داری
تو مروارید دریامی، منم دریای مواجم بدون آغوش من امنه ،نگودیگه سفر داری
به ساحل می زنم می بینمت از دور تلاطم می کنه دریا، ببینه دست طوفانی
خودت میدونی بعدازتو دیگه آروم نمیگیرم حتی خسته نمیشم من ازاین طغیان طولانی
داره می تابه بی رحمی،دارم از دست میرم من شایدبارون شدم روزی،شاید دیدم تو رو روزی
پشیمون میشی می دونم،برگشتن کار تقدیره شاید دیرباشه واسه من،شاید دیر واسه دلسوزی
+ نوشته شده در جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۹۲ ساعت توسط بتول چوپانی