بوی خون و باروت
چه زیبا با آواز نسیم رقصیدن
چه زیبا به طوفان زندگی خندیدن
میدونِ مین و دیدن و رفتن
پاهای جا موند رو دیدن و رفتن
خواب کودک معصومو دیدن
عاشقانه بی بهانه پر کشیدن
با دستای خالی چه بی ادعا اومدن
کوله باری از خاطره داشتن و دادن
ترانه بوی خون و باروت گرفته
واژه ضامن و کشیده و سوخته
از اشکا و لبخندای مادر میگم
وقتی دیدن و شنیدنو میگم
غمو دیدن و خاطر رو در آغوش کشیدن
روی ماهو دیدن و طمع شادی رو چشیدن
+ نوشته شده در چهارشنبه ۶ شهریور ۱۳۹۲ ساعت توسط کیان
|