بغضم شکسته مثه قلب خسته از هم گسسته         

غم گوشه ی دلم نشسته اشکام میریزه پیوسته

حال خرابمو ببین شدم یه ویرونه یه دیونه ی بی خونه          

 ثانیه ها رو می شمورم دونه به دونه حال خرابمو میدونه؟

فصل ها میان و میرن و میدن عذاب رویاهام شدن یه سراب        

تموم فصل ها شدن پاییز چشمه ی بهار شده خشک و بی آب

رو درو دیوار شهر خاکستری اسم تو نوشتم            

خبری از تو نبود ، توی خاطرات مبهمم دنبالت گشتم

نه بارون عاشقی نه صدای ناودونی توی ایوون     

صدای سازی نیست جز سنفونی درد و چشمای گریون

انتظار با دست نوازش گرفت پوسته ی جوونی رو              

زمانه گرفت فرصت دیدن فرشته آسمونی رو