پیرمرد و دکتر
یه مرد 80 ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در
مورد
وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:هیچوقت به این
خوبی نبودم.
تازگیا با یه دختر 18 ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و
کم کم داره موقع
زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟دکتر چند لحظه فکر میکنه
و میگه: خب… بذار یه داستان
برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم
که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو
برای شکار کردن از دست نمیده
. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته
اشتباهی چترش
رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو
یهو
از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی
چتر رو می گیره
به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته
میشه و میفته روی
زمین!
پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما” یه نفر دیگه
پلنگ رو با تیر زده!
دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا” منظور منم همین
بود!
نتیجهء اخلاقی: هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجهء
کار خودته ادعا نداشته نباش
+ نوشته شده در شنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت توسط محسن دهباشی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.