روزبه بمانی
قيصر
اين روزا گوزن رو سر نمي برن
ميشكنن شاخشو ميفرستن تو باغ
اين روزا طاقو نميريزن سرش
سر گله شونو ميكوبن به طاق
اين روزا آخر نمايشا بد شده
همه نقش همو بازي مي كنند
اونايي كه چشمشون به قدرته
هم پياله هاشو راضي مي كنند
نمي دونم اگه برگرديم عقب
دل طوقي واسه كي پر ميزنه
اگه فرمونا يه شب دوره كنن
چند تا چاقو پشت قيصر مي زنه
نمي دونم اگه برگرديم عقب
داش آكل به عشق كي سر مي كنه
اگه رستمو ببينه روي خاك
پشتشو بازم به خنجر مي كنه
پاي روضه ي خودت گريه نكن
وقتي گريه ننگ مردونگيه
دوره اي كه عاقلاش زنجيرين
سوته دل شدن يه ديوونگيه
اين روزا دوره ي غيرت كشيه
كي مي دونه قيصر اين روزا كجاست
بكشي و نكشي مي كشنت
اين جا بازارچه ي آب منگلياست
+ نوشته شده در یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۱ ساعت توسط محسن دهباشی
|
سلام از بازدیدتون متشکرم.امیدوارم خوشتون بیاد و بازم ازم سر بزنید.راستی نظراتتون خوشحالم میکنه.امیدوارم این وب بتونه شما را با شعر و ادب فارسی بیشتر آشنا کنه.با کپی کردن مطالب هم مشکلی ندارم راحت باشید فقط خواهش میکنم یکبار بخونید بعد کپی کنید.