پرنده در قفس تار و پود می خواند

به شاخه ی نخی گل سرود می خواند

سرود دست نجیبی که در مه تصویر

دو بال خسته اش از هم گشود می خواند

شکاف سینه سپارد به بخیه ی سوزن

بنفش و آبی و سرخ و کبود می خواند

به درّه واره ی شب می زند پل آواز

مرا به خلوت آنسوی رود می خواند

کنون که در رگ من خون کوتوالی نیست

مرا به شوق کدامین صعود می خواند؟

خروس بی محلست این سپیده ی کاذب

پرنده آه ... چرا دیر و زود می خواند

نه بال پرزدنی نی هوای پروازی

همین کنار من از این حدود می خواند

پرنده خسته تر از من بباغ گلدوزی

دریچه را به فراز و فرود می خواند

شراع زمزمه اش تیره چون پر زاغ است

میان آتش سیگار و دود می خواند

بهار پرده نشین خانه زاد پائیز است

پرنده در قفس تار و پود می خواند