نیست جز مرگ مرا تسلیتی

عشق ناکام همین عشق من است

دلم از غصه به جان آمد و جان

باز زندانی زندان تن است

بی گمان قصه ی جان کندن من

قصه ی عشق همان کوه کن است

که تو شیرین به مزارم گویی:

این همان شاعر شیرین سخن است

وین منم تیشه به جانش زده ام

(فریدون مشیری)