صادق هدایت

 

دانلود کتاب سه قطره خون صادق هدایت.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.

آرشیو کامل کتابهای صادق هدایت

مجموعه سه قطره خون

 

دانلود چنگال

 

دانلود داش آکل

 

دانلود مردی که نفسش را کشت

 

دانلود محلل

 

دانلود لاله

 

دانلود گرداب

 

دانلود گجسته دژ

 

دانلود صورتک ها

 

دانلود سه قطره خون

 

دانلود طلب آمرزش

 

دانلود آینه شکسته

 

 

 

 

 

پروین اعتصامی

 

دانلود دیوان پروین اعتصامی.این دیوان شامل قطعات، مثنویات، تمثیلات و مقطات می باشد

تعداد صفحات: 233 صفحه

» حجم: 2 مگابایت؛
» نوع فایل کتاب: PDF
» تعداد صفحات: 233

دیوان کامل اشعار پروین اعتصامی

دانلود دیوان پروین اعتصامی

دیوان حافظ

 

دانلود دیوان حافظ.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.

دانلود دیوان حافظ

بوستان سعدی

 

دانلود کتاب بوستان سعدی. برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.

دانلود کتاب بوستان سعدی

احمد شاملو

 

دانلود دو کتاب از اشعار احمد شاملو.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.

دانلود کتاب آیدا در آینه

دانلود کتاب آهن ها و احساس

 

 

مناجات نامه

 

مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.

دانلود مناجات نامه خواجه عبدالله انصاری

رمان2

دانلود رمان یه اس ام اس

رمان ایرانی و عاشقانه یک اس ام اس | آرام رضایی aram anid کاربر انجمن نودهشتیا

رمان ایرانی و عاشقانه یک اس ام اس | آرام رضایی aram anid کاربر انجمن نودهشتیا نام کتاب : یک اس ام اس

رمان ایرانی و عاشقانه یک اس ام اس | آرام رضایی aram anid کاربر انجمن نودهشتیا نویسنده : آرام رضایی

رمان ایرانی و عاشقانه یک اس ام اس | آرام رضایی aram anid کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۱٫۳۳ مگا بایت

رمان ایرانی و عاشقانه یک اس ام اس | آرام رضایی aram anid کاربر انجمن نودهشتیا تعداد صفحات : ۲۲۳

رمان ایرانی و عاشقانه یک اس ام اس | آرام رضایی aram anid کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

سوگند دانشجوی سال سوم رشته ی کامپیوتره تو یکی از شهرهای شمال. یه دختر شیطون و شر که با همه ی شیطنت و شادی همیشگی که داره دلش از زندگیش پره. همه چیز از یه sms اشتباهی شروع میشه که باعث آشنایی سوگند و مهران فرستنده sms میشه. زندگی عجیب مهران و تنهایش و روحیه داغون مهران در ابتدا باعث بوجود اومدن یه احساس مسولیت برای سوگند میشه و وقتی میفهمه مهران تا حالا چند بار دست به خودکشی زده ولی موفق نشده و باز هم می خواد کارش و تکرار کنه مصمم میشه که به هر طریقی مهران و به زندگی و آینده امیدوار کنه. اما مهران با اصرار از سوگند می خواد که همه چیز حتی اون و فراموش کنه و برای راضی کردن س.گند دلیلش و میگه که باعث میشه دنیا رو سر سوگند خراب بشه.....

دانلود کتاب یک اس ام اس

رمان

دانلود رمان عاشقانه بمون کنارم

رمان ایرانی و عاشقانه بمون کنارم | گ.شب کاربر انجمن نودهشتیا

رمان ایرانی و عاشقانه بمون کنارم | گ.شب کاربر انجمن نودهشتیا نام کتاب : بمون کنارم

رمان ایرانی و عاشقانه بمون کنارم | گ.شب کاربر انجمن نودهشتیا حجم کتاب : ۲٫۳۹ مگا بایت

رمان ایرانی و عاشقانه بمون کنارم | گ.شب کاربر انجمن نودهشتیا تعداد صفحات : ۱۸۸

رمان ایرانی و عاشقانه بمون کنارم | گ.شب کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه داستان :

داستان دریاره دختری به اسم شمیم هستش که پس از فوت مادر و پدرش بنا به گفته ی دوست باباش بعد یک سال میاد با همین خونواده ی دوست پدرش زندگی می کنه..
خونواده ی دوست پدرش یک پسر به اسم ارمیا و یک دختر به اسم المیرا دارن..
ورود شمیم به زندگی این خانواده ارمیا را ناراحت می کنه..و از اونجا ارمیا درصدد به وجود اوردن ناراحتی برای شمیم هستش..
و سعی می کنه همه جا خوردش کنه…
از قضا شمیم از پدر خونواده می خواد که بره سرکار..و با اصرار های فراونن از پدر ارمیا ،پدر ارمیا شرکتی رو برای شمیم در   نظر میگیره که رئیس اون شرکت کسی نیست جز ارمیا..و از اونجاست که زندگیه شمیم عوض میشه…….

 دانلود کتاب بمون پیشم

 

موریس مترلینگ

 

دانلود چند کتاب از موریس مترلینگ.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.

 

دانلود کتاب دنیای پس از مرگ

 

کتاب عقل و سرنوشت  (دانلود)

 

کتاب خداوند بزرگ و من (دانلود)

 

کتاب افکار کوچک و دنیای بزرگ (دانلود)

 

 

 

مریم حیدرزاده

 
سلام اي تنها بهونه واسه ي نفس كشيدن

هنوزم پر مي كشه دل براي به تو رسيدن

واسه ي جواب نامت مي دونم كه خيلي ديره

بذا به حساب غربت نكنه دلت بگيره

عزيزم بگو ببينمكه چه رنگه روزگارت

خيلي دوست دارم تو مهتاب بشينم يه شب كنارت

سر تو مهربوني بذاري به روي شونم

تو فقط واسم دعا كن آخه دنبال بهونم

حالم رو اگه بپرسي خوبه تعريفي نداره

چون بلاتكليفه عاشق آخه تكليفي نداره

نكنه ازم برنجي تشنه ام تشنه ي بارون

چه قدر از دريا ما دوريم بيگناهيم هر دو تامون

بد جوري به هم مي ريزه من و گاهي اتفاقي

تو اگه نباشي از من نمي مونه چيزي باقي

مي دوني كه دست من نيست بازياي سرنوشته

رو قشنگا خط كشيده زشتا رو برام نوشته

باز كه ابري شد نگاهت بغضتم واسم عزيزه

اما اشكات رو نگه دار نذار اينجوري بريزه

من هنوز چيزي نگفتم كه تو طاقتت تموم شد

باقيش و بگم مي بيني گريه هات كلي حروم شد

حال من خيلي عجيبه دوست دارم پيشم بشيني

من نگاهت بكنم تو تو چشام عشق رو ببيني

يادته من و تو داشتيم ساده زندگي مي كرديم

از همين چشمه ي شفاف رفع تشنگي مي كرديم

يه دفه يه مهمون اومد عقلم رو يه جوري دزديد

دل تو به روش نياورد از همون دقيقه فهميد

اولش فكر نمي كردم كه دلم رو برده باشه

يا دلم گول چشاي روشنش رو خورده باشه

اما نه گذشت و ديدم دل من ديوونه تر شد

به تو گفتم و دلت از قصه ي من با خبر شد

اولش گفتم يه حسه يا يه احترام ساده

اما بعد ديدم كه عشقه آخه اندازش زياده

تو بازم طاقت آوردي مث پونه ها تو پاييز

سرنوشت تو سفيده ماجراي من غم انگيزه

بد جوري ديوونتم من فكر نكن اين اعترافه

هميشه نبودن تو كرده اين دل و كلافه

مي دونم فرقي نداره واست عاشق بودن من

مي دونم واست يكي شد بودن و نبودن من

مي دونم دوسم نداري مث روزاي گذشته

من خودم خوندم تو چشمات يه كسي اين رو نوشته

اما روح من يه درياست پره از موج و تلاطم

ساحلش تويي و موجاش خنجراي حرف مردم

آخ چه لذتي داره ناز چشماتو كشيدن

رفتن يه راه دشوار واسه هرگز نرسيدن

من كه آسمون نبودم اما عشق تو يه ماهه

سرزنش نكن دلم رو به خدا اون بي گناهه

تو كه چشماي قشنگت خونه ي صد تا ستاره س

تو كه لبخند طلاييت واسه من عمر دوباره س

بيا و مثل گذشته جز به من به همه شك كن

من بدون تو مي ميرم بيا و بهم كمك كن

مریم حیدرزاده

دکتر شریعتی

پریشانم

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت

خداوندا تو مسئولی

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است ...!

نرم افزار


دوستان گلم اگه نرم افزار برای باز کردن فایل های دانلود رو ندارید بگین تا براتون بفرستم.


نرم افزار های مورد نیاز یا adobe reader یا winRaR میباشد.

فروغ فرخزاد

دانلود چند کتاب از فروغ فرخزاد.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


1-اسیر


2-اولین تپش های عاشقانه قلبم


3-ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد


4-تولدی دیگر


5-عصیان


6-کابوس

ایرج میرزا

دانلود دیوان ایرج میرزا.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود دیوان ایرج میرزا

دکتر شریعتی

چهار کتاب زیبا از دکتر علی شریعتی.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


1-پدر مادر ما متهمیم


2-فاطمه فاطمه است


3-شهادت


4-نیایش ها

مادر

ساعت 3 شب بود كه صداي تلفن، پسري را از خواب بيدار كرد. پشت خط مادرش بود.

پسر با عصبانيت گفت: چرا اين وقت شب مرا از خواب بيدار كردي؟

مادر گفت: 25 سال قبل در همين موقع شب تو مرا از خواب بيدار كردي؟ فقط خواستم بگويم

تولدت مبارك. پسر از اينكه دل مادرش را شكسته بود تا صبح خوابش نبرد. صبح سراغ مادرش رفت.

وقتي داخل خانه شد مادرش را پشت ميز تلفن با شمع نيمه سوخته يافت... ولي مادر ديگر

در اين دنيا نبود.

سیمین بهبهانی

اشعار نو سیمین بهبهانی.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


1- جای پا(چهره های واقعی)


2- جای پا(از خود گفتن ها)


3- چلچراغ(با خود بودن ها)


4-چلچراغ(من و دیگران)


5- مرمر


6- تازه ها


مریم هوله

دو کتاب قشنگ از اشعار نو مریم هوله.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


1- باجه نفرین


2- در کوچه های آتن

مهدی اخوان ثالث

سه کتاب از مهدی اخوان ثالث.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


1- آخر شاهنامه


2- از این اوستا


3- زمستان

افشین احسن

دوستان گلم حتما دانلودش کنید اگه بد بود هرچی خواستین بگین.

دانلود کتابی از افشین احسن (گریه قاصدک ها)برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود کتاب گریه قاصدک ها



شفیعی کدکنی

هفت کتاب از شفیعی کدکنی.برای دانلود روی لینک های زیر کلیک کنید.


1-از بودن و سرودن


2-از زبان برگ


3-بوی جوی مولیان


4-در کوچه باغ های نیشابور


5-زمزمه ها


6-شبخوانی


7-مثل درخت در شب باران

علی اسفندیاری

دانلود چهار کتاب از نیما یوشیج(علی اسفندیاری)


1-چکامه ها


2-حکایت و خانواده سرباز


3-مرقد آقا


4-نامه های عاشقانه نیما

عبد الحسین زرین کوب

کتاب کارنامه اسلام اثر عبدالحسین زرین کوب.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود کتاب کارنامه اسلام اثر دکتر زرین کوب

مولانا

چندان بنالم ناله‌ها چندان برآرم رنگ‌ها


تا برکنم از آینه هر منکری من زنگ‌ها


بر مرکب عشق تو دل می‌راند و این مرکبش


در هر قدم می‌بگذرد زان سوی جان فرسنگ‌ها


بنما تو لعل روشنت بر کوری هر ظلمتی


تا بر سر سنگین دلان از عرش بارد سنگ‌ها


با این چنین تابانیت دانی چرا منکر شدند


کاین دولت و اقبال را باشد از ایشان ننگ‌ها


گر نی که کورندی چنین آخر بدیدندی چنان


آن سو هزاران جان ز مه چون اختران آونگ‌ها


چون از نشاط نور تو کوران همی بینا شوند


تا از خوشی راه تو رهوار گردد لنگ‌ها


اما چو اندر راه تو ناگاه بیخود می‌شود


هر عقل زیرا رسته شد در سبزه زارت بنگ‌ها


زین رو همی‌بینم کسان نالان چو نی وز دل تهی


زین رو دو صد سرو روان خم شد ز غم چون چنگ‌ها


زین رو هزاران کاروان بشکسته شد از ره روان


زین ره بسی کشتی پر بشکسته شد بر گنگ‌ها


اشکستگان را جان‌ها بستست بر اومید تو


تا دانش بی‌حد تو پیدا کند فرهنگ‌ها


تا قهر را برهم زند آن لطف اندر لطف تو


تا صلح گیرد هر طرف تا محو گردد جنگ‌ها


تا جستنی نوعی دگر ره رفتنی طرزی دگر


پیدا شود در هر جگر در سلسله آهنگ‌ها


وز دعوت جذب خوشی آن شمس تبریزی شود


هر ذره انگیزنده‌ای هر موی چون سرهنگ‌ها



مولانا

چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را


می‌دان که دود گولخن هرگز نیاید بر سما


ور خود برآید بر سما کی تیره گردد آسمان


کز دود آورد آسمان چندان لطیفی و ضیا


خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر


با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا


گر تو کنی بر مه تفو بر روی تو بازآید آن


ور دامن او را کشی هم بر تو تنگ آید قبا


پیش از تو خامان دگر در جوش این دیگ جهان


بس برطپیدند و نشد درمان نبود الا رضا


بگرفت دم مار را یک خارپشت اندر دهن


سر درکشید و گرد شد مانند گویی آن دغا


آن مار ابله خویش را بر خار می‌زد دم به دم


سوراخ سوراخ آمد او از خود زدن بر خارها


بی صبر بود و بی‌حیل خود را بکشت او از عجل


گر صبر کردی یک زمان رستی از او آن بدلقا


بر خارپشت هر بلا خود را مزن تو هم هلا


ساکن نشین وین ورد خوان جاء القضا ضاق الفضا


فرمود رب العالمین با صابرانم همنشین


ای همنشین صابران افرغ علینا صبرنا


رفتم به وادی دگر باقی تو فرما ای پدر


مر صابران را می‌رسان هر دم سلامی نو ز ما

مولانا

امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را


می‌شد روان بر آسمان همچون روان مصطفی


خورشید از رویش خجل گردون مشبک همچو دل


از تابش او آب و گل افزون ز آتش در ضیا


گفتم که بنما نردبان تا برروم بر آسمان


گفتا سر تو نردبان سر را درآور زیر پا


چون پای خود بر سر نهی پا بر سر اختر نهی


چون تو هوا را بشکنی پا بر هوا نه هین بیا


بر آسمان و بر هوا صد رد پدید آید تو را


بر آسمان پران شوی هر صبحدم همچون دعا


مولانا

ی یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما


انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآ


ای بحر پرمرجان من والله سبک شد جان من


این جان سرگردان من از گردش این آسیا


ای ساربان با قافله مگذر مرو زین مرحله


اشتر بخوابان هین هله نه از بهر من بهر خدا


نی نی برو مجنون برو خوش در میان خون برو


از چون مگو بی‌چون برو زیرا که جان را نیست جا


گر قالبت در خاک شد جان تو بر افلاک شد


گر خرقه تو چاک شد جان تو را نبود فنا


از سر دل بیرون نه‌ای بنمای رو کایینه‌ای


چون عشق را سرفتنه‌ای پیش تو آید فتنه‌ها


گویی مرا چون می‌روی گستاخ و افزون می‌روی


بنگر که در خون می‌روی آخر نگویی تا کجا


گفتم کز آتش‌های دل بر روی مفرش‌های دل


می غلط در سودای دل تا بحر یفعل ما یشا


هر دم رسولی می‌رسد جان را گریبان می‌کشد


بر دل خیالی می‌دود یعنی به اصل خود بیا


دل از جهان رنگ و بو گشته گریزان سو به سو


نعره زنان کان اصل کو جامه دران اندر وفا


مولانا

آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا


جان گفت ای نادی خوش اهلا و سهلا مرحبا


سمعا و طاعه ای ندا هر دم دو صد جانت فدا


یک بار دیگر بانگ زن تا برپرم بر هل اتی


ای نادره مهمان ما بردی قرار از جان ما


آخر کجا می‌خوانیم گفتا برون از جان و جا


از پای این زندانیان بیرون کنم بند گران


بر چرخ بنهم نردبان تا جان برآید بر علا


تو جان جان افزاستی آخر ز شهر ماستی


دل بر غریبی می‌نهی این کی بود شرط وفا


آوارگی نوشت شده خانه فراموشت شده


آن گنده پیر کابلی صد سحر کردت از دغا


این قافله بر قافله پویان سوی آن مرحله


چون برنمی‌گردد سرت چون دل نمی‌جوشد تو را


بانگ شتربان و جرس می‌نشنود از پیش و پس


ای بس رفیق و همنفس آن جا نشسته گوش ما


خلقی نشسته گوش ما مست و خوش و بی‌هوش ما


نعره زنان در گوش ما که سوی شاه آ ای گدا


مولانا

ای نوش کرده نیش را بی‌خویش کن باخویش را


باخویش کن بی‌خویش را چیزی بده درویش را


تشریف ده عشاق را پرنور کن آفاق را


بر زهر زن تریاق را چیزی بده درویش را


با روی همچون ماه خود با لطف مسکین خواه خود


ما را تو کن همراه خود چیزی بده درویش را


چون جلوه مه می‌کنی وز عشق آگه می‌کنی


با ما چه همره می‌کنی چیزی بده درویش را


درویش را چه بود نشان جان و زبان درفشان


نی دلق صدپاره کشان چیزی بده درویش را


هم آدم و آن دم تویی هم عیسی و مریم تویی


هم راز و هم محرم تویی چیزی بده درویش را


تلخ از تو شیرین می‌شود کفر از تو چون دین می‌شود


خار از تو نسرین می‌شود چیزی بده درویش را


جان من و جانان من کفر من و ایمان من


سلطان سلطانان من چیزی بده درویش را


ای تن پرست بوالحزن در تن مپیچ و جان مکن


منگر به تن بنگر به من چیزی بده درویش را


امروز ای شمع آن کنم بر نور تو جولان کنم


بر عشق جان افشان کنم چیزی بده درویش را


امروز گویم چون کنم یک باره دل را خون کنم


وین کار را یک سون کنم چیزی بده درویش را


تو عیب ما را کیستی تو مار یا ماهیستی


خود را بگو تو چیستی چیزی بده درویش را


جان را درافکن در عدم زیرا نشاید ای صنم


تو محتشم او محتشم چیزی بده درویش را


مولانا

ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما


افتاده در غرقابه‌ای تا خود که داند آشنا


گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود


مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا


ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته


زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا


ای شیخ ما را فوطه ده وی آب ما را غوطه ده


ای موسی عمران بیا بر آب دریا زن عصا


این باد اندر هر سری سودای دیگر می‌پزد


سودای آن ساقی مرا باقی همه آن شما


دیروز مستان را به ره بربود آن ساقی کله


امروز می در می‌دهد تا برکند از ما قبا


ای رشک ماه و مشتری با ما و پنهان چون پری


خوش خوش کشانم می‌بری آخر نگویی تا کجا


هر جا روی تو با منی ای هر دو چشم و روشنی


خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا


عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان


هر دم تجلی می‌رسد برمی‌شکافد کوه را


یک پاره اخضر می‌شود یک پاره عبهر می‌شود


یک پاره گوهر می‌شود یک پاره لعل و کهربا


ای طالب دیدار او بنگر در این کهسار او


ای که چه باد خورده‌ای ما مست گشتیم از صدا


ای باغبان ای باغبان در ما چه درپیچیده‌ای


گر برده‌ایم انگور تو تو برده‌ای انبان ما


مولانا

ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما


ای از تو آبستن چمن و ای از تو خندان باغ‌ها


ای بادهای خوش نفس عشاق را فریادرس


ای پاکتر از جان و جا آخر کجا بودی کجا


ای فتنه روم و حبش حیران شدم کاین بوی خوش


پیراهن یوسف بود یا خود روان مصطفی


ای جویبار راستی از جوی یار ماستی


بر سینه‌ها سیناستی بر جان‌هایی جان فزا


ای قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش


ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را

 

مولانا

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا


هین زهره را کالیوه کن زان نغمه‌های جان فزا


دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنا


با چهره‌ای چون زعفران با چشم تر آید گوا


غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند


که داد ده ما را ز غم کو گشت در ظلم اژدها


غم را بدرانی شکم با دورباش زیر و بم


تا غلغل افتد در عدم از عدل تو ای خوش صدا


ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن


ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا


چون تو سرافیل دلی زنده کن آب و گلی


دردم ز راه مقبلی در گوش ما نفخه خدا


ما همچو خرمن ریخته گندم به کاه آمیخته


هین از نسیم باد جان که را ز گندم کن جدا


تا غم به سوی غم رود خرم سوی خرم رود


تا گل به سوی گل رود تا دل برآید بر سما


این دانه‌های نازنین محبوس مانده در زمین


در گوش یک باران خوش موقوف یک باد صبا


تا کار جان چون زر شود با دلبران هم‌بر شود


پا بود اکنون سر شود که بود اکنون کهربا


خاموش کن آخر دمی دستور بودی گفتمی


سری که نفکندست کس در گوش اخوان صفا

مولانا

مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا


مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با


بر خوان شیران یک شبی بوزینه‌ای همراه شد


استیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجا


بنگر که از شمشیر شه در قهرمان خون می‌چکد


آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا


گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان


تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را


آن کو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد


بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها


نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد


گر هست آتش ذره‌ای آن ذره دارد شعله‌ها


شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من


همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا

مولانا

من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا


آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا


بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان


دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا


نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را


آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا


ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان


برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا


اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه


چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا


رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا


ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا


برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا


تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا

 

مولانا

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما


صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا


رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم


صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زودتر بیا


از مه ستاره می‌بری تو پاره پاره می‌بری


گه شیرخواره می‌بری گه می‌کشانی دایه را


دارم دلی همچون جهان تا می‌کشد کوه گران


من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا


گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد


من آردم گندم نیم چون آمدم در آسیا


در آسیا گندم رود کز سنبله زادست او


زاده مهم نی سنبله در آسیا باشم چرا


نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی


زان جا به سوی مه رود نی در دکان نانبا


با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی


خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا


مولانا

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما


زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما


از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او


سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما


اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی


بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما


زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو


چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما


هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد


از دل فراخی‌ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما


بس جره‌ها در جو زند بس بربط شش تو زند


بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما


ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن


با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما


گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر


گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما


اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما


تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما


مولانا

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما


ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما


ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما


جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما


ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما


آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما


ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما


پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما


در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل


وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما


مولانا

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها


ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها


امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی


بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا


خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی


مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا


در سینه‌ها برخاسته اندیشه را آراسته


هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا


ای روح بخش بی‌بدل وی لذت علم و عمل


باقی بهانه‌ست و دغل کاین علت آمد وان دوا


ما زان دغل کژبین شده با بی‌گنه در کین شده


گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا


این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را


کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا


تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی


و اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یری


می‌مال پنهان گوش جان می‌نه بهانه بر کسان


جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا


خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم


کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا

شهریار

دانلود غزلیات شهریار.برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود غزلیات شهریار

سهراب سپهری

دانلود هشت کتاب(سهراب سپهری).برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود هشت کتاب(سهراب سپهری)

مریم حیدرزاده

دانلود اشعار مریم حیدرزاده(یا تو یا هیچکس).برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود اشعار مریم حیدرزاده(یا تو یا هیچکس)


 

کتاب مثل هیچ کس  (دانلود)

 

دانلود کتاب دیگه میذارمت کنار

فریدون مشیری

دانلود اشعار فریدون مشیری (لحظه ها و احساس ها).برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود اشعار فریدون مشیری(لحظه ها و احساس ها)


حسین پناهی

مجموعه اشعار حسین پناهی (سلام.خداحافظ).برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید.


دانلود اشعار حسین پناهی(سلام.خداحافظ)


رهی معیری

 

دانلود دیوان غزلیات رهی معیری (سایه عمر) میکنم.برای دانلود کتاب رهی معیری

 روی لینک زیر کلیک کنید.

دانلود دیوان غزلیات رهی معیری(سایه عمر)

پدر

طبق معمول مامانم بابامو صدا زد که بیاد دره شیشه سس رو باز کنه
پدرم بعد از کلی کلنجار رفتن نتونست دره شیشه سس رو باز کنه
مادرم منو صدا زد و منم خیلی راحت درش رو باز کردم و به بابام گفتم : اینم کاری داشت
پدرم لبخندی زد و گفت :
یادته وقتی بچه بودی و مامانت منو صدا میزد تو زود تر از من میومدی و کلی زور میزدی تا
دره شیشه سس رو باز کنی ؟؟؟!!!!!
 یادته نمی تونستی ...
یادته من شیشه سس رو میگرفتم و کمی درش رو شل میکردم تا بازش کنی و غرورت نشکنه ...
اشک تو چشمام جم شد ...
نتونستم حرفی بزنم و فقط پدرم رو بغل کردم !